ilu.persianblog.ir
309 - بخند! - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/503
عاشقانه های آقا سید و زنش. دارم یه سخنرانی درباره مشکلات زندگی گوش میدم، دکتر مشاور حرفش میرسه به حضرت زینب و امام حسین. به یاد حضرت زینب گریه م میگیره، پسرم متوجه میشه، صدام میزنه، برمیگردم سمتش ،لبخند میزنم و زود رومو ازش برمیگردونم و ادامه میدم، چندبار صدام میزنه و منم واسش لبخند میزنم و سریع رومو برمیگردونم. گریه م کمی بیشتر میشه، میاد کنارمو میگه مامانی بخند، بخند، مامانی بخند. کوچک های بزرگ زندگی. آقا سید و زنش. یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. جایی برای دلتنگی های تو. تابلوی زیبای زندگی من.
ilu.persianblog.ir
312 - رویاهای مبهم از کودکی! - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/506
عاشقانه های آقا سید و زنش. 312 - رویاهای مبهم از کودکی! بچه که بودم، با خانواده م یه سفر کوتاه و نزدیک رفتیم و اونجا با دوستان خانوادگی رفتیم یه جایی، خیلی شلوغ، مملو از جمعیت، شعبده بازی و گل و کبوتر، دیوار مرگ، پهلوان بازی و پاره کردن زنجیر و . این تصاویر و این سفر کوتاه هنوز که هنوزه به صورت مبهمی هر چند وقت یه بار ناخوداگاه توی ذهنم مرور میشه. دفعه اول که به خانوادم گفتم رفتیم امامزاده ی توی مسیر، جوری ذوق کردن انگار قبلا اونجا رفتن! و فک نمیکردم هیچوقت دوباره برم اونجا. کوچک های بزرگ زندگی. وإ ن ی ک...
ilu.persianblog.ir
314 - نازی! - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/508
عاشقانه های آقا سید و زنش. اعضای سر و صورت رو تقریبا می شناسه. مو گوش ابرو چشم بینی دندون. شبه، قبل از خواب به جای قصه گفتن، دست میذارم روی بقیه ی اعضای صورتش و بهش معرفی می کنم. پیشانی چونه گونه لب. بعد انگشت گذاشتم روی پیشانیش و پرسیدم این چیه؟ اونم جواب رو هنوز یاد نگرفته بود و پرسید این چیه؟ انگشت گذاشتم روی گونه ش پرسیدم این چیه؟ عضوی از صورت که همیشه نازش میکنه پس حتما اسمش هم نازی هست! کوچک های بزرگ زندگی. آقا سید و زنش. یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. جایی برای دلتنگی های تو. روزهای دور از تو.
ilu.persianblog.ir
کوچک های بزرگ زندگی - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/tag/کوچک_های_بزرگ_زندگی
عاشقانه های آقا سید و زنش. 320 - بابا عزیزم سیب زمینی بخور! شبه داریم شام میخوریم من و سید مهدی. بابا روی مبل نشسته تی وی میبینه. سیب زمینی غذای مورد علاقه ی سید مهدیه.چند تا دونه که خورد، بلند شد و با یه دونه سیب زمینی رفت سمت بابا. بابا عزیزم سیب زمینی بخور. این جریان همون شب چند بار تکرار شد. بابا عزیزم سیب زمینی بخور. کوچک های بزرگ زندگی. زن آقا سید ۱٥ مهر ۱۳٩٤ ٥:٤٥ ب.ظ نظرات . بعد دست بابا رو میگیره و میرن توی اتاقش، سبد اسباب بازیش رو خالی میکنه و رو به بابا میگه: خب! کوچک های بزرگ زندگی. زن آقا س...
ilu.persianblog.ir
316 - اسبز! - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/510
عاشقانه های آقا سید و زنش. سید مهدی شش رنگ رو میشناسه و میتونه بگه. آبی قرمز زرد سبز سفید سیاه. کمترین رنگی که باهاش برخورد داره سبزه. الان باباش از لباس رنگارنگش، رنگ ها رو میپرسید. این چه رنگیه؟ آبی این چه رنگیه؟ کوچک های بزرگ زندگی. زن آقا سید ٢٤ امرداد ۱۳٩٤ ٩:٢٥ ق.ظ نظرات . آقا سید و زنش. یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. جایی برای دلتنگی های تو. تابلوی زیبای زندگی من. طعم شیرین با تو بودن. روزهای دور از تو. دنیای تربچ ه نقل ی. دارم از تو می نویسم. عشق من بخند و آرومم كن. عشق ابدي من و همسرم.
ilu.persianblog.ir
311 - با اجازه! - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/505
عاشقانه های آقا سید و زنش. 311 - با اجازه! ما و مادر شوهرم توی یه ساختمون دو طبقه زندگی میکنیم، زیاد میریم خونه ی مادر شوهرم . وقتی میخایم برگردیم خونمون معمولا من با این جمه خداحافظی میکنم: فعلا با اجازه. من و پسرم خونه ی مادر شوهرم بودیم، وقتی میخاستیم برگردیم خونه، قبل از اینکه من خداحافظی بکنم، سید مهدی رو به مادر و خواهر شوهرم: با اجازه، با اجازه با اجازه! کوچک های بزرگ زندگی. آقا سید و زنش. یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. جایی برای دلتنگی های تو. تابلوی زیبای زندگی من. طعم شیرین با تو بودن.
ilu.persianblog.ir
306 - ماخ - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/498
عاشقانه های آقا سید و زنش. من و پسرم داریم از پله ها میریم بالا، اشاره میکنه سمت ماه و میپرسه این چیه؟ میگم:ماه. طبق عادت این مکالمه کوتاه چند بار تکرار میشه. وقتی ماه داره از دیدمون خارج میشه سه چهار بار ، برمیگرده سمت ماه و دستشو تکون میده و میگه:ماخ با بای، ماخ با بای، ماخ بابای. کوچک های بزرگ زندگی. زن آقا سید ٩ امرداد ۱۳٩٤ ٦:٥٥ ق.ظ نظرات . آقا سید و زنش. یادگاری که دراین گنبد دوار بماند. جایی برای دلتنگی های تو. تابلوی زیبای زندگی من. طعم شیرین با تو بودن. روزهای دور از تو. دنیای تربچ ه نقل ی.
gighil.blogfa.com
! gighil ! - عنوان؟!نمیدونم...
http://www.gighil.blogfa.com/post-1.aspx
جوجوی من تو داری کم کم بزرگ میشی و همه ی ما شاهد رشدت هستیم. تو میتونی با کمک زیاد وایستی! با سینه جلو و دنبال وسایلت میری! گاهی به مدت طووووولانی پای مبل دراز میکشی و دایم دستتو به پایین مبل میزنی و وقتی میایم سراغت میبینیم که یه چیزی مثلا توپت زیر مبل رفته و تو با این کار سعی داری توپتو بیاری بیرون! همه جور غذایی رو مخصوصا لوبیا پلو رو دوست داری ولی متاسفانه شیرتو نمیخوری و دکترت گفته که باید حتما شیشتو بخوری! برای ما انجام این کار خیلی سخته ولی تو به راحتی این کارو میکنی! Design By : shotSkin.com.
ilu.persianblog.ir
305 - تصویر یک رویا - عاشقانه های آقا سید و زنش
http://ilu.persianblog.ir/post/497
عاشقانه های آقا سید و زنش. 305 - تصویر یک رویا. دارم قفسه های خوراکی هامو مرتب میکنم(هنوز تموم نشده)، چشمم به گل های محمدی خشک افتاد و خیلی دلم خواست کاش شوهرم مثل بقیه مردها، الان میومد خونه. کاش من الان در حال تدارک چای گل محمدی و آماده کردن پذیرایی برای همسر عزیزم بودم. نمیدونم اگه روزی زندگی ما این مدلی بشه که آرزوش رو داریم، چقدر بتونیم دوام بیاریم. هر روز کنار هم اما فقط غروب و خستگی تا صبح زود فردا، تعطیلی پنج شنبه جمعه. فعلا این تمام رویای هر سه تاییمونه. خدایا شکرت. راضیم به رضای تو.