diarymaryam.blogsky.com

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/page/3

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386. نشستی واسه چلو قیمه . خاک تو سرت . بیا بریم یه هیات پولدار نشونت بدم که امشب کباب می دن . هیئت ابوالفضلیای . رو می گم . تازه حاجی . رو هم دعوت کردن . نمی دونی چه خبر شده . من تازه از اونجا می یام اومدم چند تایی از بچه ها رو با خودم ببرم . دنیوی داشته باشن اصلا از ادب به دوره ولی خب دیگه بالاخره یه جورایی باید مردومو گریوند دیگه! اون یکی شیون می زد بده بالا پاتو. پنجشنبه 6 دیماه سال 1386.

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/page/5

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386. یک بلیط نیم بها با هزار درخواست و تمنا از آبجی کوچیکه گرفتیم که قراره به جاش دور دنیا رو. خیلی دوس داشتم می رفتم رو اون تخته شیرجه و می پریدم تو عمق 5 متری . چه حالی می داد . ولی خدائیش من از اول تا حالا با عمق بیشتر از 2 متر میونمون شکرآبه . ا ا ا ا نیگا کن! حاج آقا محلمون . چه کونی داره ماشالله! بزنم به تخته . چه بدنی؟ از کون مون هم خبری نبود . چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386.

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1387/02/11/post-12

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387. سفر به سرزمین های شمالی. اگه یه چارچرخ داشتی این همه بدبختی من نمی کشیدم . این شغل دهن پر کنتم تو خونت منو کشته ، بیرونتم مردمو . فقط بلدی جولو فک و فامیل غمپز در کنی که من تو فلان کمپانی هستم . من ا ل م من ب ل م . تو سرت بخوره میلنگای اون ماشینایی که می سازین می دین دست مردم ، تو نگفتی سواری می گیرم تا تهرون؟ تو نگفتی نمی ذارم آب تو دلت تکون بخوره؟ تو نگفتی یه کاری می کنم. من هم ...

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1386/10/06/post-9

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. پنجشنبه 6 دیماه سال 1386. نیست چون معرف حضورتون هستن! کمی که صف جلو رفت سلامی کردم و انگار منو شناخته باشه همچین تحویل گرفت که یه لحظه احساس کردم نکنه منو با قصاب محل اشتباه گرفته . انگار یه عمره که منو می شناسه . بد جور احساس خوشایندی بهم دست داد! البته اینقدا هم که می گن بد نبود . راستی من موندم فکری که چرا این خانما ، صف نونوائی رو با مراسم عقد کنون و پاتختی اشتبا می گیرن؟ ازم پرسید آقا . شما کجا مشغولید؟ چند ق...

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1386/07/10/post-6

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. سهشنبه 10 مهرماه سال 1386. مراسم پر فیض احیا. با یه مکث طولانی سرشو برگردوندو نیگام کرد و گفت همین جوری! که دیدم چشاش قرمزه . بهش گفتم چیزی شده؟ گفت نه خوب می شم چیزی نیست . اونجا بود که دوزاریم افتاد . چقد من نفهم بودم که راجع به اون این طوری فک می کردم . خدایا ما روسیاتیم ما رو ببخش . سفر به سرزمین های شمالی. روزمرگی فقط به خاطر تو! مراسم پر فیض احیا. زن های غیور محله مون. هف هشتا کشور اون ور تر. روزمرگی ( کاوه ).

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/page/4

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386. حالا این پیرزنه وقت گیر آورده بود داش شجره نومچه منو می پرسید . بابا بی خیال مادر جون! هی هم زرت و زرت نون تنوری و گردو بادوم می بس به شیکممون . خدائی سادگیش بیشتر از همه منو جذب خودش کرده بود طوری که می خواستم بپرم ل پ اشو یه ماچ گنده کنم . حالا بچه ها هم حسودی می کردنو. گفتم " عزیزم اصلا بدون تو بهم خوش نگذشت کاش پیشم بودی! این جمله رو با ناز و کمی عشوه بخونین ) . مراسم پر فیض احیا.

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1386/08/07/post-8

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. دوشنبه 7 آبانماه سال 1386. روزمرگی فقط به خاطر تو! نمی دونم شما می خواین این نوشته ها رو بذارید پای چی؟ می تونید اخبار محله فرض کنید می تونید هم نوعی گزارش نویسی . اینش دیگه به من ربطی نداره . اگه بیاین تو محلمون می بینین که ماشالله هزار ماشاالله زنا برا خرید حتی سبزی خوردن هم کفش های پاشنه دار آن چنانی پا می کنن . صدای تلق تولوق قدم زدناشون آدمو یاد پیست. برادر ببشخید بیلیط دارین؟ این جمله رو باید به طور سوالی خو...

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/page/2

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. سهشنبه 4 تیرماه سال 1387. آآآآآآآآآآآآآآه بیا . بیاه بیاه . حالا دستا بالا . کمه . بیشتر . ای ول . قربون دستاتون . آقایون دسسسسسس خانوما رقص حالا حالا . . شاواش شاوااااااااااااااااش بذا رو لباش . شاواش شاوا. نه خواهش می کنم. نه نه . تو رو خدا . جون هر کی دوس داری . به خدا بلت نیستم . ببین تو رو خدا . جلو مردم زشته .نه ول کن دستمو . گاهی هم یه نیم نگاهی به این مرجانه می نداختیم. چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387.

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1386/08/02/post-7

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386. حالا این پیرزنه وقت گیر آورده بود داش شجره نومچه منو می پرسید . بابا بی خیال مادر جون! هی هم زرت و زرت نون تنوری و گردو بادوم می بس به شیکممون . خدائی سادگیش بیشتر از همه منو جذب خودش کرده بود طوری که می خواستم بپرم ل پ اشو یه ماچ گنده کنم . حالا بچه ها هم حسودی می کردنو. گفتم " عزیزم اصلا بدون تو بهم خوش نگذشت کاش پیشم بودی! این جمله رو با ناز و کمی عشوه بخونین ) . مراسم پر فیض احیا.

baghemahtab.blogsky.com

:. باغ مهتاب .:

http://www.baghemahtab.blogsky.com/1387/07/27/post-15

باغ مهتاب .:. به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم : شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم. شنبه 27 مهرماه سال 1387. اسمال آقا . اسمال آقا . بلن شو جون ننت! اسمال آق . ای بابا! پرستار . پرستار . خیر سرمون نیم ساعت! یه توک پا بیاد اونجا که شمارشو نداشتیم! اونجا یه چند تا تابوت بود ولی مگه اندازش بود! طرف از دیدن من جا خورد ولی به روی خودش نیاورد! اوا آقا . شما هم اینجائین؟ نمی دونم اون موقع باید از خنده می مردم یا دنبال چکش و میخ باشم؟ آخه یکی بیاد به من بگه بیکاری خودتو نخود هر آشی می کنی؟ طرف خودش برادر...