dalghake10.blogfa.com
دلقکدلقک - از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند...
http://dalghake10.blogfa.com/
دلقک - از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند...
http://dalghake10.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.9 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
61
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.902 sec
SCORE
6.2
دلقک | dalghake10.blogfa.com Reviews
https://dalghake10.blogfa.com
دلقک - از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند...
دلقک
http://www.dalghake10.blogfa.com/9010.aspx
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. باز امده و من ندیدمش. حسین چهل روز از آن روز گذشت من هر روز اینجا می ایم اما بعد از آن روز دیگر ندیدمش. نوشته شده در پنجشنبه 22 دی1390ساعت 0:43 قبل از ظهر توسط منه دلقک. زندگی در وقت اضافه. خط ساده یک کاریکاتور. هر چی بخوای دارم. زیر اسمون خدای مهربون.
دلقک
http://www.dalghake10.blogfa.com/9012.aspx
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. الو سلام دلقک جون ، داداش یادت نره چهار شنبه بیای هاااا. این صدای دوستی بود که مصرانه از پس سیمهای تلفن مرا دعوت میکرد . او چنان هیجانی داشت که قابل وصف نبود و من هاج واج که چگونه به او بگویم که نمیتوانم در مراسمشان شرکت کنم و او مدام میگفت :. دلقک بیا هااا میخوام بزنیم بترکونیم خیلی حال میده دوست دارم تو هم باشی. برای همین بانمکیاته که دوست دارم تو هم باشی بیا خوش میگذره. انشالا همه چهارشنبه سوری داشته باشن. زندگی در وقت اضافه. خط ساده یک کاریکاتور.
دلقک - باز امده و من ندیدمش
http://www.dalghake10.blogfa.com/post-17.aspx
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. باز امده و من ندیدمش. حسین چهل روز از آن روز گذشت من هر روز اینجا می ایم اما بعد از آن روز دیگر ندیدمش. نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ دی۱۳۹۰ساعت ۰:۴۳ قبل از ظهر توسط منه دلقک. زندگی در وقت اضافه. خط ساده یک کاریکاتور. هر چی بخوای دارم. زیر اسمون خدای مهربون.
دلقک - بهشت
http://www.dalghake10.blogfa.com/post-21.aspx
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. چشمانم را ارام بستم و گفتم : زیر پای مادران بخدا که تو این گرما زیر پات بهشته بهشته. نوشته شده در شنبه ۳۰ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت ۰:۹ قبل از ظهر توسط منه دلقک. زندگی در وقت اضافه. خط ساده یک کاریکاتور. هر چی بخوای دارم. زیر اسمون خدای مهربون.
دلقک
http://www.dalghake10.blogfa.com/9112.aspx
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. این روز ها هوای دلم سرد میشود. گاهی دلم برای خودم تنگ میشود. دیدم که عاشقانه در به در شده اند. دیدم که عاشقانه کسی ترد میشود. باز این دلم پر از حرفهای ناگفته است. پدر ببین چگونه ز من سرد می شود. پدر تو بگو به او ز عشق درون دلم. بگو پسرت میان فاصله مرد میشود. نوشته شده در یکشنبه 27 اسفند1391ساعت 2:32 قبل از ظهر توسط منه دلقک. اگر بگوییم خدا وجود ندارد مانند ان است که بگویم فرهنگ لغات در اثر انفجاری در چاپخانه به وجود امده! زندگی در وقت اضافه. هر چی بخوای دارم.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
... ببر وحشی درون - خدایا ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-80.aspx
به چشمانش نگاه کن و. زندگانیم را به تو می سپارم. خودت برای شاد بودنم. نوشته شده در شنبه ۱۱ آبان۱۳۹۲ساعت 15:17 توسط مینوش. و کلمه بودو جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود. و عشق روشنیه کائنات بودو هنوز چراغهای کواکب تمام پایین بود. خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود. این شعر زندگی مرا عوض کرد. میو ه های آرزو، رسیدنی ست . یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را . هنوز در عجبم . با هم كه هستيم . مطلبای مورد علاقه ی من! صحبت با خدایم . بی تو با تو عسل.
... ببر وحشی درون - زمین ایمان آورد و جهان سبز شد...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-65.aspx
به چشمانش نگاه کن و. زمین ایمان آورد و جهان سبز شد. زمین سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود نه دانه ای از دلش سر در می آورد و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند. قلبش از ناامیدی یخ زده بود و دستهایش در انجماد تردید مانده بود. خدا به زمین گفت: عزیزم ایمان بیاور تا دوباره گرم شوی. اما زمین شک کرده بود، به آفتاب شک کرده بود، به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود. خدا گفت: به یاد می آوری ایمان سال پیشت چگونه به پختگی رسید؟ پس ایمان بیاور، ای زمین عزیز! نام ایمان تازه زمین، بهار بود. و کلمه بود...
... ببر وحشی درون - دختر ببر ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-71.aspx
به چشمانش نگاه کن و. در یکی از قبیله های سرخپوست جشنی به پا بود. تولد قبیله بود. شب بود. افراد قبیله بعد از کمی رقص و پای کوبی دور آتش نشستند و در انتظار صحبت های پیر قبیله ی شان شدند. بعد از مدتی سکوت پير قبيله با با چشمان پیر اما نافزش به چهره ی تک تک آن ها عمیقا نظر افکند و بعد نفس عمیقی کشید و با صدای رسایی شروع به تعریف کردن قصه ای کرد:. چيزي قلبش را فشرد. نفسش به شماره افتاد. دست بر روي قلب پسر نهاد. سرد بود. نفسي كشيد و گفت:" گرمت خواهم کرد.". نوشته شده در یکشنبه ۱۴ خرداد۱۳۹۱ساعت 16:28 توسط مینوش.
... ببر وحشی درون - گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-79.aspx
به چشمانش نگاه کن و. گاهی دلم برای خودم تنگ می شود . نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ مهر۱۳۹۲ساعت 11:59 توسط مینوش. و کلمه بودو جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود. و عشق روشنیه کائنات بودو هنوز چراغهای کواکب تمام پایین بود. خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود. این شعر زندگی مرا عوض کرد. میو ه های آرزو، رسیدنی ست . یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را . هنوز در عجبم . با هم كه هستيم . نزدیکی در فاصله نیست. در اندیشه است. و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی. صحبت با خدایم .
... ببر وحشی درون - سیاه کوچکم بخوان! ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-78.aspx
به چشمانش نگاه کن و. کلاغ لکه ای بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور بر لباس هستی. صدای ناهموار و ناموزونش، خراشی بود بر صورت احساس. با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست. صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید. کلاغ خودش را دوست نداشت. بودنش را هم. کلاغ از کائنات گله داشت. کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت نازیبایی تنها سهم اوست. کلاغ غمگین بود و با خودش گفت: کاش خداوند این لکه ی زشت را از هستی می زدود. پس بالهایش را بست و دیگر آواز نخواند. خدا گفت: عزیز من! بخوان فرشته ها منتظرند. یادداشت های...
... ببر وحشی درون - با هم كه هستيم ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-73.aspx
به چشمانش نگاه کن و. با هم كه هستيم . باور كن هزار بار از اينجا رد شده بودم. و گل هاي اين ميدان را نديده بودم! چقدر با هم كه هستيم. دنياي من زيباتر مي شود! نوشته شده در جمعه ۲۶ آبان۱۳۹۱ساعت 17:4 توسط مینوش. و کلمه بودو جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود. و عشق روشنیه کائنات بودو هنوز چراغهای کواکب تمام پایین بود. خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود. این شعر زندگی مرا عوض کرد. میو ه های آرزو، رسیدنی ست . یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را . هنوز در عجبم .
... ببر وحشی درون - عقابی پرید ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-58.aspx
به چشمانش نگاه کن و. به گنجشک گفتند، بنویس: "عقابی پرید. عقابی فقط دانه از دست خورشید چید. عقابی دلش، آسمان، بالش از باد، به خاک و زمین تن نداد.". و گنجشک هر روز. همین جملهها را نوشت. و هی صفحه، صفحه. و هی سطر، سطر. چه خوش خط و خوانا نوشت! نوشته شده در سه شنبه ۴ مهر۱۳۹۱ساعت 23:45 توسط مینوش. و کلمه بودو جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود. و عشق روشنیه کائنات بودو هنوز چراغهای کواکب تمام پایین بود. خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود. هنوز در عجبم .
... ببر وحشی درون - آرش و كمان عشق ...
http://www.tristantayger.blogfa.com/post-74.aspx
به چشمانش نگاه کن و. آرش و كمان عشق . آرش گفت: زمين كوچك است. تير و كماني مي خواهم تا جهان را بزرگ كنم. به آفريد گفت: بيا عاشق شويم. جهان بزرگ خواهد شد، بي تير و كمان. به آفريد كماني به قامت رنگين كمان داشت و تيري به بلنداي ستاره كمانش دلش بود و تيرش عشق. به آفريد گفت: از اين كمان تيري بينداز، اين تير، ملكوت را به زمين مي دوزد. آرش اما كمانش غيرتش بود و جز خود تيري نداشت. به آفريد گفت: كاش عاشقان همان عياران بودند و عياران همان عاشقان. آن گاه دل و تير عشقش را به آرش داد. این شعر زندگی مرا عوض کرد.
مترسک -
http://www.matarsake10.blogfa.com/post/10
از من نترسید من تنها قلبم کاهیست. از باغ می برند چراغانی ات کنند. تا کاج جشن هاي زمستاني ات کنند. پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار. با اين بهانه که باراني ات کنند. يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند. اين بار مي برند که زنداني ات کنند. اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي. شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند. يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست. از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند. آب طلب نکرده هميشه مراد نيست. شایدبهانه ايست که قرباني ات کنند. چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 21:3 نویسنده مترسک. خود را بد ترجمه نکنیم .
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
61
عقاید یک دلقک
دلنوشته ها و علائق یک انسان تنها در زندگی پر از هیاهوی امروز. شبی را که در آنیم غنیمت شمریم. شاید ای دوست نرسیدیم به فردای دگر! نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۸۹ساعت 22:35 توسط روزبه. آبی تر از آنیم. نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 16:38 توسط روزبه. نمی دونم براچی روزهای خوشی و خوشحالیمون روز به روز داره کمتر می شه؟ خیلی وقته که یک روز خوش خالص نداشتیم و فکر می کنم کم کم باید به یاد روزهای خوش گذشته خوش باشیم! شاید این هم یه مقطعی از زندگیه! یادمه آخرین دفعه ای که رضا. یادته چ...
دلقکها غمگین نمی مانند
دلقکها غمگین نمی مانند. پله پله تا عشق. دوتایی یه نردبوم خوشگل چوبی درست کردیم. رنگش کردیم و گذاشتیمش گوشه خونه و گلدونای گل رنگارنگی که داشتیمو چیدیم روی پله هاش. اولش یه ایده بود صرفا واسه پر کردن خونمون چون خیلی خالی بود. ولی خوشگل تر اونی شد که فکرشو میکردم. عاشق تک تک پله ها و گلدوناشم. عاشق دستای مهربونیم که ذره ذره سوهانش زد تا انقدر الان خوشگل شد. عاشق همین دیوونه بازیامونم. ما تو اوج بدبختی خوشبختیم. تا ابد خوشبخت میمونیم چون عشمون وابسته به هیچ چیز مادی نیست. دیگه چیزی واسه فروختن هم نمونده.
کوتاه تر از...
و رضاخان حجاب را. حالا نوبت من است. چشمان محجوبت عجب برقی دارند. نادرم میکنند که بیافشارم! درمیان لهجه ی سپید من قدم بزن. در میان خالی حسرت. شاعری مرا مچاله کرده است. تاريخ شنبه بیستم مهر 1392ساعت 11:55 نويسنده فرزاد تبریزچی. چیزی به فرم شعر. این سطرها را دوست ندارمشان. همیشه بوی همیشگی دوری می دهند. وروجک های دستانم هراسان هوس آتشند. و اینجا از آب گل آلود چیزی گرفتن. مثل ما شدن بدون تو می ماند! ۲ حفره و ۶ نقطه - فا.۳.له. هرکدام کار کلی ۳ فرسخ را می کنند. بیا چیزی بریزیم درونشان. که از نو پا بگیرد. سوال ...
دل نوشته ها
دلقکی تنها،از گذشته آمده برای ساختن آینده. قرار بود اینجا بشه خونه ی ابدی هومن. اما یه عده خواستن ادامه بدیم و این خونه رو کامل کنیم. من آرش همون دوستش هستم. از این به بعد می خوام دلقک باشم و راه دلقک رو ادامه بدم. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۸۹ساعت 19:2 توسط دلقکی از دیار پارس. این پست برای معرفی وبلاگ در گوگل صورت گرفته و ارزش دیگری ندارد! کاش قلبم درد تنهایی نداشت. چهره ام هرگز پریشانی نداشت. برگهای آخر تقویم عشق،. حرفی از یک روز بارانی نداشت. کاش میشد راه سد عشق را پیمود و قربانی نداشت.
فروشگاه تبلت و موبایل√
اسمان وب ان لاین. فروشگاه تبلت و موبایل. خریدی اسان و سریع تحویل در محل شما. خرید عینک سه بعدی. موبایل مچی ساعتی مدل 2013. موبایل مچی ساعتی مدل 2013. غیر قابل تشخیص ترین گوشی موبایل دنیا. سازگار باتمامی شبکه های مخابراتی ایران ایرانسل/همراه اول/تالیا. دارای صفحه لمسی بسیار قوی و قلم تعبیه شده در خود گوشی. آنتن دهی فوق العاده خوب ، حتی در محل های کمبود سیگنال! ما این ساعت یا بهتر بگوییم موبایل را به همه ی افرادی که می خواهند متمایز باشند توصیه می کنیم. عکاسی و فیلم برداری. قیمت : 3,290,000. این تبلت با وز...
دلقک
از رازها میترسید , اسرار همیشه با شما هستند. این روز ها هوای دلم سرد میشود. گاهی دلم برای خودم تنگ میشود. دیدم که عاشقانه در به در شده اند. دیدم که عاشقانه کسی ترد میشود. باز این دلم پر از حرفهای ناگفته است. پدر ببین چگونه ز من سرد می شود. پدر تو بگو به او ز عشق درون دلم. بگو پسرت میان فاصله مرد میشود. نوشته شده در یکشنبه 27 اسفند1391ساعت 2:32 قبل از ظهر توسط منه دلقک. اگر بگوییم خدا وجود ندارد مانند ان است که بگویم فرهنگ لغات در اثر انفجاری در چاپخانه به وجود امده! مرا به دار بیاویزید! نعره هیچ شیری کلبه.
دلقک فهیم
۹ شهریور ۱۳۹۲ ه.ش. جملات نغز پائولو چس فیل مثلا. فقط یه نفر حالمو خوب می کنه که دیگه نیست. موافقم که موافق نیستی. دلم میخواد پسر بودم بعد خودمو مث شما اجغ وجغ می کردم ریشمامو موهامو وحشی میکردم عکس میگرفتم اواتارم بامزه میشد. خسته ام چنان پیرزنی که دیگه حرفی برا گفتن نداره. اگه شهره خواس پیر شه بهم خبر بدین چند تا چروکامو بهش بندازم. چون می دونم ایندم گذشتمو جبران نمی کنه و بهم خوشی نمی ده حالم خرابه. اعوذبالله من شرالانسان الرجیم. من مغرور نیستم خسته ام حوصله ندارم. ئه یادم رفته بود زنده ام. انقد مشکلا...
دلقک گریان
چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹ ه.ش. این وب لاگ برای آینده راه اندازی شده است . فعلن در همان dadashikoli.persianblog.ir. هیچ نظری موجود نیست:. با ایمیل ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۹ ه.ش. می آیم ،. تنها و بدون هیچ هم راهی. و شاید هم می روم. به راهی که نمی دانم به کجا خواهد رسید. آمدن ، آغاز بی سرانجامی هاست . با ایمیل ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید.
نادان کل
دلقک مست
باید روزه بگیرم ، هفتاد سال! دیگر نه شعر می گویم و نه شام میخورم ! اینگونه ، شب ها کلمات هم دیگر سر دلم گیر نمی کنند و. نفخ روده ام می خوابد. به گمانم که عابد شوم ! نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم خرداد 1393ساعت 12:51 توسط حمیدرضا کاظمی پور. به ابتذال رسیده ام ،باور کن! دیگر در هیچ ترانه ای نمی رقصند ، یاوه هایم ! واژه ها نیامده بر دهانم می ماسند و. من فقط پشت لبانم سبزتر می شود ! حالا دیگر سبیل کلفت شده ام . نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم خرداد 1393ساعت 12:42 توسط حمیدرضا کاظمی پور. و خوابم سبک .
آشق دلشکسته
نوشته های یک خودکاروکاغذ حس میکنم دنیایم خالیست مگر او چندنفر بود. غریبه ای بیش نیستم. برای خودم هم غریبه ام. یه خونه خراب کارتون خواب. یه اشق بی کس. یه شبگرد یه ولگرد. یکی که همیشه سجاده و بالشتش خیس است. یه نفر که لبخند میزنه تا نکنه تو رهاش کنی. یه نفر که حتی خدایی برای خود نیافریده. یه شیرین که نه خسرو دارد نه فرهاد. یه مجنون که خبر مرگ لیلی را شنیده. یه نفر که حتی سیگار هم اورا ترک کرده. تو هرچه دوس داری تصور کن. مهران جان داداش من ایدی ندارم لطفا شمارت رو به صورت نظر بذار برام من تماس میگیرم. سلام ...