nemidoonim.wordpress.com
نمی دونیم | شما می دونید؟ | صفحهٔ 2
https://nemidoonim.wordpress.com/page/2
عجب مردمانی پیدا میشن. یه چند ماهی میشد که خونه مثل طویله شده بود. از طرفی کلی از لباس ها به خاطر سمپاشی هنوز وسط خونه تو کیسه ولو هستن و برای صرفه جویی در بستن چمدون جمعشون نکردیم. از یه طرف هم مدت ها بود که خونه رنگ جاروبرقی و مواد شوینده ندیده بود. با اینکه انگیزه بالایی مثل اجاره دادن خونه داشته، ولی دلیل نمیشه که وقتی ببینیمش سرمون رو از خجالت نندازیم پایین. دیدگاهها : 1 Comment. پیش خودم گفتم ما این همه امام حسین و این ها داریم، ولی مرام هیئتی رو باید توی همین خارجی ها جستجو کرد! امروز با یه پسره ت...
nemidoonim.wordpress.com
درباره نویسنده | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/about
شهریور سال 87 بود که تموم زار و زندگی ام رو چپوندم توی دو تا چمدون و با همون فرمون فلنگ رو بستم به مقصد فرنگستون، به قصد تحصیلات عالیه. بعد از طی کردن یک دوره کوفتی گذار، هم ما به زور توی غربت جا افتادیم هم غربت به زور توی ما جا رفت، منتها چون سایز دیگه نداشت یه خورده صبر کردم تا اندازه بشه. الان با اینکه یه خورده می زنه، اما ناشکری نمی کنم. تنها چیزی که توش ادعا دارم هم همین یه وجب وبلاگه و سر سوزن ذوقی که برای نوشتن دارم. همون که آراز گفت. این کولی بازیا چیه در می آری؟ پاسخی بگذارید لغو پاسخ. All the w...
nemidoonim.wordpress.com
مزخرف | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/09/22/مزخرف
مستقل از اینکه یک رابطه چقدر کوتاه باشه، چقدر انتظار کمی ازش داشتی، و حتی تو کسی باشی که به اون پایان میده، باز هم حس مزخرفی که بعد تموم کردنش بهت دست میده، آدم رو به شکر خوری میندازه که چرا اصلآ از اول شروعش کرده. این طور احساساتی که درون آدمها وجود داره باید یکی از بزرگترین نقطه ضعفها شون باشه. شاید هم اصلآ احساسات نیست و فقط یه جور حرص زدنه. نمی دونم. تاریخ : سپتامبر 22, 2010. Een ehsasat hamashun bakhshi az vojoode adamizad hastand. Be harchizi ke eteghad dashte bashi va har joori ke negah koni!
nemidoonim.wordpress.com
حالا بلرزونید | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/10/05/حالا-بلرزونید
بالاخره بعد از مدتها رفتم سر وقت چمدونها و یه خورده وسایل رو باز کردم. وقتی فکر میکنم قراره چند ماه دیگه دوباره اسباب کشی کنم تنبلیم میاد. اخیرا هم که یه خورده تحرک کمتری داشتم دوباره این شیکم کارد خورده داره میاد بالا، واسه همین تصمیم گرفتم برم یه جا کلاس ورزشی اسم بنویسم. انگار تا پول از جیب ندی انگیزه واسه ورزش زیاد وجود نداره. Laquo; تادیب گارسون. تاریخ : اکتبر 5, 2010. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:.
nemidoonim.wordpress.com
قربون دایی | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/10/27/قربون-دایی
با تشکر از دوستانی که این وبلاگ رو دنبال میکردن، باید عرض کنم که پروندی این وبلاگ از امروز بسته میشه. دلایلی رو که به خاطرش تا حالا مینوشتم دیگه از بین رفتهاند، اگر بعدن خواستم یه وبلاگ جدید شروع کنم حتما اینجا به اطلاعتون میرسونم. باز هم ممنون از همراهیتون. Laquo; حالا بلرزونید. تاریخ : اکتبر 27, 2010. آره خاطراتت بامزه بود. الهام - روح پرتابل. خوش باشی و موفق. تنها دلخوشی من همین پل ارتباطی با تو بود. به هر حال نظر تو برام مهمتر هست. Mage alakie ke haminjoori mikhay bezari beri? Dalaielet chi bood hala?
nemidoonim.wordpress.com
تادیب گارسون | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/09/25/تادیب-گارسون
امروز که یکی از آخرین روزهای آفتابی قبل زمستون بود با دوستم پاشدیم رفتیم دوچرخه سواری دور یه پارک جنگلی. حسابی که خسته شدیم تصمیم گرفتیم بریم یکی از این فست فودهای کارگری یه ساندویچ نیم متری بزنیم به تن که جبران مافات بشه. سر راه یه رستوران مکزیکی دیدیم که معمولا غذاهای حجیم و پرانرژی دارن. زدیم تو. همینطور که خوشحال بودیم که طرف ادب شده و ما هم زیاد انعام ندادیم از اونجا خارج شدیم. خوشحالیمون طولی نکشید تا بعد از جمع زدن دوباره صورت حساب فهمیدیم خود یارو 15 درصد انعام رو روی صورت حساب گذاشته بود و م...
nemidoonim.wordpress.com
زندگی نو | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/09/12/زندگی-نو
1 تاخیر طولانی که در نوشتن مطلب داشتم به خاطر درگیری های مربوط به فارغی و اثاث کشی و این صحبت ها بود و کالیبر بالای آقا دایی هم بی تاثیر نبود! به هر حال تغییرات اساسی که توی زندگی ایجاد میشه، معمولا ذهن آدم مشغول مسائل مهمتری مثل پر کردن خلا اهداف کوتاه مدت و اینجور چیزهاست. من در همون لحظه متنبه شدم. تحول خاصی در من به وجود اومد و بهش گفتم من دیگه از این روز هیچوقت از اون فامیلمون شاکی نخواهم بود. تاریخ : سپتامبر 12, 2010. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. نشانی هرگز عمومی نمیشود).
nemidoonim.wordpress.com
فاک | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/09/14/فاک
از همون روز اول که پام رو گذاشتم توی شرکت، رییس بهم گفت سه تا چیز هست که تو اینجا یواش یواش بهش عادت می کنی. یکی خوردن غذای تند، یکی نوشیدن نوشابه، و از همه مهمتر فحش دادن. غذای تند رو که طی سه چهار جلسه مازوخیستی خوردن پیتزا با سس های تند مکزیکی دیگه بهش عادت کردم. یعنی دیگه اصلا زبونم حالیش نمیشه چه بلایی داره سرش میاد. نوشابه هم که توی یخچال پره و چون مجانیه، خواه نا خواه کرمت میگیره که حداقل روزی یکی دو بار بزنی به رگ. ولی این بد دهن بودن هنوز تو کت من نرفته. Laquo; زندگی نو. تاریخ : سپتامبر 14, 2010.
nemidoonim.wordpress.com
گیروکراسی | نمی دونیم
https://nemidoonim.wordpress.com/2010/08/26/گیروکراسی
بالاخره از تزم دفاع کردم و کار های اداری اش رو هم از طریق ای-میل در عرض کمتر از یک ساعت تموم کردم. استاده که اصلا تز رو نخونده بود و فقط ازم پرسید فلان اشکالی رو که قبلا گفته بودم درست کردی؟ منم راستا حسینی گفتم آره و قبول کرد. خود دانشگاه هم که خیلی سریع تاییدیه رو برام فرستاد. یعنی اگه توی تز به عمه حضرت ملکه شون هم فحش چارواداری داده بودم، روحشون هم خبردار نمی شد. خلاصه آخرش مجبور شدم بگم یه صفحه سفید بزنه اولش که بعدا خودم با نستعلیق بنویسم! Laquo; مرام کش (2). تاریخ : اوت 26, 2010. الهام - روح پرتابل.