castaway.blogfa.com

deltangetam.blogfa.com

تنها تر از تنها

http://deltangetam.blogfa.com/author/deltangetam

تنها تر از تنها. در حسرت دیدار تو آواره ترینم. عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم. گردی نستردیم و غباری نستاندیم. دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز. از بیدلی آن را زدر خانه برآندیم. هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است. ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم. آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما. پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم. احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم. و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم. من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر. سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم. صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند. چرا از مرگ می ترسید؟

behzad77707.blogfa.com

زمان تنهایی - آنان

http://www.behzad77707.blogfa.com/post-52.aspx

آنان که می گفتند که آغوششان برایم تا به ابدیت باز است. چه غریبند و آنان که بانگ نفرینشان بر سرم می ریخت چه دوست. آنان که از دور تنها می دیدند مرا چه گرم آغوشی داشتند و آنان که با آغوششان گرمی بخش وجودم بود چه سرد. نوشته شده در شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 2:27 توسط بهزاد صناعی. دیگر در خلوت من نوری نیست. نمیدونم در مورد این چی بگم. این یکی خیلی باحاله. دلهایی به رنگ سبز آسمانی. نغمه باران نغمه دلتنگی.

behzad77707.blogfa.com

زمان تنهایی - کودک

http://www.behzad77707.blogfa.com/post-41.aspx

راز دل را به هیچ کس نگفت، آرام و خاموش بر گوشه راهی بر نشسته بود. بی هیچ خرف و حدیثی ، گاه گاهی رهگذری از کنارش می گذشت و تنها تلنگری کوچک بر تن نحیف کودک می نواخت. کودک آوازی می خواند، آوازی راز آلود که در آن حرمت دل باز می گفت ولی هیچ کس نمی فهمید و توجهی به آن نمی کرد. حتی سکه مسینی در کاسه کوچک او خود نمایی نمی کرد. آرام و بی اختیار بر راه گام نهاد ، بی اختیار بزرگ شد و قلب کودکی اش را در زیر آسفالت پیاده روهای زندگی مدفون کرد و از یاد برد سرود کودکی را. دیگر در خلوت من نوری نیست. این یکی خیلی باحاله.

behzad77707.blogfa.com

زمان تنهایی - باز هم تنهایی

http://www.behzad77707.blogfa.com/post-45.aspx

می نویسم باز در زمانی که تنها تر از زمانه تنهایی است و بر خطوطی که زبانشان را در ترکیی از بی عاطفگی از دست داده اند. کاش در زمانه تلخمان، که وفا بی معنی است می توانستیم عشقی داشته باشیم پر از شرم. لبانم گرمای لبانش را در هوایی سرد و بی روح می جویند که هیچ وفایی در آن نیست و نگاهم با قطره های اشک در شبی پر اضطراب نگاهش را می جویند و هیچ جز چند ستاره بی فروغ در افق نمی یابند. نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۸۵ساعت 17:37 توسط بهزاد صناعی. دیگر در خلوت من نوری نیست. نمیدونم در مورد این چی بگم.

aghili.blogfa.com

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند

http://www.aghili.blogfa.com/8801.aspx

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند. به یاد داشته باش که نخستین راه مستقیم به سوی خدا نیایش است و دومین راه شادی است. نمی دونم چی کار کنم بتونم متمرکز بشم. تمرکز یه مدت نسبتا طولانی روی یه موضوع خیلی برام سخت شده، جمع بندیش توی ذهنمو . با اینکه زیاد فکر می کنما. انگار فکرم بیخود خسته شده. درست ازش کار نکشیدم، اینجوری نیست که آک بند مونده باشه. اما با فکر کردن روی موضوعات خسته کننده ی گاها بی نتیجه فقط خسته شده. ای خداااااا، من تمرکز می خوام، یه اجی مجی کن لطفا. من که می دونم سه سوتم طول نمی کشه برات. خدایا بیا...

aghili.blogfa.com

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند

http://www.aghili.blogfa.com/9107.aspx

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند. به یاد داشته باش که نخستین راه مستقیم به سوی خدا نیایش است و دومین راه شادی است. وقتی می گن حتی اگر هیچی نداشته باشی، حتی اگر خیلی دور باشی باز تو یه دعا داری، باز تو یه خدای بزرگ داریراست میگن و اینکه این یعنی هیچی هم که نداشته باشی باز همه چیز رو داری :). نوشته شده در چهارشنبه ۱۹ مهر۱۳۹۱ساعت 21:40 PM. شاد باش و سرشار از ایمان همه چی درست می شه. خدا هنوز هست.نگران چی هستی؟ می تونی آرامش خوردن شکلات وانیلی رو. زیر آسمون وقتی خدا داره بهت نگاه می کنه با چیزی عوض کنی؟

aghili.blogfa.com

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند

http://www.aghili.blogfa.com/9108.aspx

آسمان وانیلی ، معجزه یه لبخند. به یاد داشته باش که نخستین راه مستقیم به سوی خدا نیایش است و دومین راه شادی است. لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار . و مثل هر بار لیلی قصه باز هم مرد . لیلی گریست و گفت :. کاش این گونه نبود . هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد . لیلی! قصه ات را عوض کن . لیلی اما می ترسید . لیلی به مردن عادت داشت . تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود . زندگی کن . اگر لیلی بمیرد دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟ در هم...

behzad77707.blogfa.com

زمان تنهایی - عقل

http://www.behzad77707.blogfa.com/post-51.aspx

عقلم می گوید، که چه جامی است این عشق؟ که چه دردی است این ماتم جان؟ مگر این زخم زبان؟ قلبم بود که درین راه فتاد. حال می پرسم ازین مردم پست، که کدامین راه است راه عشق، نمیدانید؟ چرا مهر نامردی را به قلبم می زنید؟ مگر دیدید دردش را که غم می خورد؟ مگر دیدید عشقش را که می پژمرد؟ دور از آغوشش می گریید؟ مگر دیدید قلبش را؟ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۸۶ساعت 3:34 توسط بهزاد صناعی. دیگر در خلوت من نوری نیست. نمیدونم در مورد این چی بگم. این یکی خیلی باحاله. دلهایی به رنگ سبز آسمانی.

deltangetam.blogfa.com

تنها تر از تنها - شادم...

http://deltangetam.blogfa.com/post/17

تنها تر از تنها. در حسرت دیدار تو آواره ترینم. شادم که در شرار تو می سوزم. شادم که در خیال تو می گریم. شادم که بعد وصل تو باز اینسان. در عشق بی زوال تو می گریم. پنداشتی که چون ز تو بگسستم. دیگر مرا خیال تو در سر نیست. اما چه گویمت که جز این آتش. بر جان من شراره ای دیگر نیست. شبها چو در کنار نخلستان. کارون ز رنج خود به خروش آید. فریادهای حسرت من گویی. از موجهای خسته به گوش آید. شب لحظه ای به ساحل او بنشین. تا رنج آشکار مرا بینی. شب لحظه ای به سایه ی خود بنگر. تا روح بیقرار مرا بینی. من با لبان سرد نسیم صبح.

deltangetam.blogfa.com

تنها تر از تنها - افسوس کاشکی می دیدم...

http://deltangetam.blogfa.com/post/12

تنها تر از تنها. در حسرت دیدار تو آواره ترینم. افسوس کاشکی می دیدم. چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو؟ گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت. آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی،. روی خندان تو را کاشکی می دیدم. شانه بالا زدنت را بی قید،. و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد،. وتکان دادن سر را که عجب،عاقبت مرد؟ افسوس، کاشکی می دیدم. نوشته شده در جمعه ۲۳ اردیبهشت۱۳۸۴ساعت 19:41 توسط بهاره. من تمنا کردم که تو با من باشی. تو به من گفتی هرگز، هرگز. و مرا غصه ی این هرگز کشت. سند تو آل کنین! حرفای دلتنگیه یه تنها.