bsadegi.blogfa.com

orphee.blogfa.com

هامارتیا -

http://www.orphee.blogfa.com/post-25.aspx

متاسفم اما پناهگاه های دیگری هم هست. سوسک ها در کابینت ها زاد و ولد دارند. از راه آب ها و فاضلاب ها و راه های دیگری هم هست! غروب هایی هست که یک زن. به پشت بام شبیخون بزند. فرکانس ماهواره ها را به هم بریزد. منم که خورشید دوباره ام. روحم ذوب می شود گاهی و میرود جاهایی که دوست نداری. پس لطفن مرا سوسک نکن! من آلوده ترم یا تو؟ نوشته شده در چهارشنبه سوم شهریور ۱۳۸۹ساعت ۱۴:۴۶ بعد از ظهر توسط فرشته اصلاحی. جز اسلحه ای مرگبار. که مغزم رابامغزهای شما مخلوط می کند. فرشته اصلاحی(اين چشم هاي من است كه مي خواني).

orphee.blogfa.com

هامارتیا - بررسي تقابل ها در‌ «چشم اندازي از پل» نوشته ي آرتور ميلر

http://www.orphee.blogfa.com/post-20.aspx

بررسي تقابل ها در چشم اندازي از پل نوشته ي آرتور ميلر. در اين جا با نمايشنامه اي روبرو هستيم ، كه با دقت بيشتر مي توان با تكيه بر عناصر ر. اهنما كننده ي آن پي. به پيام اصلي نمايشنامه نويس برد . در واقع نمايانگر ساختمان هاي تو در توست . به طوري كه انگار هرخانه. انداختي از خانه ي ديگر و خيابان و . . . را دارد . از اين زاويه مي توان. خيابان ، اتاق آلفيري ، خانه ادي و چند نما از ساختمان هاي ديگر را به صورتي اجمالي ديد. كه اين خود نمادي از تو در تو بودن و مرتبط بودن زندگي ها با هم است . نماي خاص و عام مي شوند .

banoyegham.blogfa.com

...بوسه تقدیر... - تاریکی...

http://www.banoyegham.blogfa.com/post-60.aspx

اسمان همیشه ابری نیست. مگه نمي گفت که ما باهم يکي شديم؟ امروز بهتر به نظر مي رسي؟ مثل هميشه لبخند زد و با چشماش باهام حرف زد.کنار تختش نشستم و دستش رو گرفتم بوسيدم و نگاش کردم.گفت: -امروز دير کردي؟ خنديد و گفت: -خودت براي چي گريه مي کني؟ لبخند زدم و اون ادامه داد: -علي مي ترسم.انطور نگام نکن.به خاطر خودم نه؟ به خاطر تو.از اينکه ديگه نتونم چشم هاي زيباتو نبينم مي ترسم.از اينکه ديگه نتونم صداي مهربون و زمزمه هاي عاشقونت رو نشنوم مي ترسم. با ناراحتي نگاش کردم و گفتم: -کيانا؟ عزيزم اين چه حرفيه؟ مثل اون روز ...

orphee.blogfa.com

هامارتیا -

http://www.orphee.blogfa.com/post-22.aspx

از درز پنجره وارد شد و. کتاب ها با سیل هاو سیل ها با کتاب هاوسیل ها رفتند. تو هم وبال گردن این شعری. یک قطره ی تگرگ که از قضا. روی کویر لوت فرود آمد-. نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۸۷ساعت ۱۸:۲۲ بعد از ظهر توسط فرشته اصلاحی. جز اسلحه ای مرگبار. که مغزم رابامغزهای شما مخلوط می کند. فرشته اصلاحی(اين چشم هاي من است كه مي خواني).

orphee.blogfa.com

هامارتیا - اززخم های من

http://www.orphee.blogfa.com/post-6.aspx

همین که کفر تورا در بیاورم کافی است. کلکم را کندم پهن کردم وسط میدان مین و وسط عقربه ی ساعت. محتاط قدم برمی دارم. وغصبی فکر می کنم این سرزمین اشغالی. رگ های نفراتت را به سمت زباله فین بکند یا نه؟ از دوش حمام به حادثه نزدیک می شوم. اتفاقی به این جا رسیده ام. اتفاقی تو موبا بخاری نمی زنی. اتفاقی از زخم های من شروع شد. وشانه خای می کنم از زیر بار منم. اتفاقی زنگ می زنم. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۸۶ساعت ۱۴:۵۶ بعد از ظهر توسط فرشته اصلاحی. جز اسلحه ای مرگبار. که مغزم رابامغزهای شما مخلوط می کند.

orphee.blogfa.com

هامارتیا -

http://www.orphee.blogfa.com/post-19.aspx

ونسان ونگوگ گوش های بریده ی من! به تو هم میگن رفیق؟ با هزار باتوم که از سربازهای این قاره بگیری. جهان به میل برگ های درخت ها نمی چرخد. من هم کتاب بودم. ازدنده های چپم شکست. میخ ومنگنه هایم از ترس به هم چسبیدند. اما هنوز پرنده ای از لا به لایم فرار می کند. شب نامه ها با باد. ومن مقصر هیچ چیز نیستم. من مار تو بودم. کبرای تو بودم اگر هفت خط نمی شدم برای خودم. برگ هایی که از این بهانه می ریزد. اذانی ست که بلال. در گوش جنین مرده ام می خواند قاری:. آفتاب گردانی که به خورشید رو نکرد. سقف می ریزم که پیدا نمی کنی.

orphee.blogfa.com

هامارتیا - باله در چارچوب

http://www.orphee.blogfa.com/post-7.aspx

دست مي كنم توي قاب. تورا ازچارچوب در مي آورم. اين پنجه ها كه بي خود. زمين را ترك نكرده اند. زير بالم باله مي رقصد. زير بالم باله مي رقصد. دستي گوشه ي تو. روياي نيمه شبم را نرم مي كند. ل ل ه لالايي و ل ي ل ي ياد تو مي دهد. تو را به ياد نياورد. فرار مي كند از تو. دست مي كند توي قاب. تو را از چارچوب در مي آورد. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۸۶ساعت ۱۴:۵۷ بعد از ظهر توسط فرشته اصلاحی. جز اسلحه ای مرگبار. که مغزم رابامغزهای شما مخلوط می کند. فرشته اصلاحی(اين چشم هاي من است كه مي خواني).

orphee.blogfa.com

هامارتیا

http://www.orphee.blogfa.com/8801.aspx

ببرهایی که می آیند. سيگنال هايي كه از تو مي آ يد. جان انسان هايي را كه در شيشه مي ريزد دود مي كند. خودت مي دانستي به دردت نمي خورد! اما گنجشكي كه يك بال يك بال. به شيشه ميزند چه عمرهايي را كه به باد نمي دهد. مي بخشي كه كرم زندگي ات بودم. به عرض صد سال سوت كشيد و هنوز مرا به ياد دانه مي اندازي. من صدا بودم بوق! اما سيماي خال انگشت تو دودم كرد. اجدادم روي كابل هاي 1000ولت جزغاله شدند! توي صورت كرو كديلي بلند شد! اينگونه است كه ببر خيابان را پليس نمي گيرد. شب ها از هود آشپزخانه فرار مي كنند.

banoyegham.blogfa.com

...بوسه تقدیر... -

http://www.banoyegham.blogfa.com/post-58.aspx

اسمان همیشه ابری نیست. آهای انسانهای خوش برخورد مودب مهربان. لبخندم درد می کند. تاريخ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت0:23 نويسنده S.N.

orphee.blogfa.com

هامارتیا -

http://www.orphee.blogfa.com/post-21.aspx

از لوله های گاز. ارواح مرده های خانه صدایم کردند. حالا اگرگفتی مشتم را باز کنم. چند مگس مرده فرارمی کنند؟ از اینجا تا شاهرگم را پیاده برو. نوشته شده در یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۸۷ساعت ۱۶:۱۰ بعد از ظهر توسط فرشته اصلاحی. جز اسلحه ای مرگبار. که مغزم رابامغزهای شما مخلوط می کند. فرشته اصلاحی(اين چشم هاي من است كه مي خواني).