unbelgeaupaysdesiraniens.blogspot.com
Un Belge au Pays des Iraniens: Ma serveuse préférée
http://unbelgeaupaysdesiraniens.blogspot.com/2008/07/ma-serveuse-prfre.html
Un Belge au Pays des Iraniens. Face à la réthorique guerrière contre l'Iran, on va à la rencontre des Iraniens et de leur pays. Sans pouvoir donner une image complète de la réalité complexe de l'Iran l'idée est de décrire au mieux ma perception de la vie quotidienne. Mercredi 16 juillet 2008. Alors maintenant tu dégages. Cependant parfois cette franchise n’est pas désagréable, parfois elle est même flatteuse…. Il y a mnt quelques mois que je vous parlais de ma boulangère préférée. Dès le premier jour où ...
standing-in-rainbow.blogfa.com
ايستاده در رنگين كمان - إقرأ
http://standing-in-rainbow.blogfa.com/post-661.aspx
ايستاده در رنگين كمان. من هیچ وقت در تهران هم تصادف نکرده بودم. این کلا اولین تصادف زندگی ام بود و نمی دانستم باید چه کار کنم. حتی ایده ای نداشتم این خرابی چقدر خرج بر می دارد. چند ساعتی طول کشید تا با تلفن زدن به بیمه و کمپانی ماشین و پلیس دستم بیاید باید چکار کنم. توضیح حادثه از همه چیز شرم آورتر بود: بله من به یک دیوار زدم و چرخ کج شد! نوشته شده در جمعه ۱۴ فروردین۱۳۹۴ 21:31 توسط نیلی. یک دانشجوی دکترای بلاد کفر که در اتاق انتظار بهشت به دنبال بال هایش می گردد. سوال درباره اپلای و پذیرش؟ بی رو در واسی.
standing-in-rainbow.blogfa.com
ايستاده در رنگين كمان -
http://standing-in-rainbow.blogfa.com/post-664.aspx
ايستاده در رنگين كمان. من داشتم فکر می کردم که دوستم حواسش نیست که چقدر برای اطرافیان هم موقعیت می تواند سخت باشد. اصلا همه ما مگر چند تا جمله تایید شده و محتاطانه برای این موقعیت ها بلدیم؟ نوشته شده در دوشنبه ۳۱ فروردین۱۳۹۴ 5:15 توسط نیلی. یک دانشجوی دکترای بلاد کفر که در اتاق انتظار بهشت به دنبال بال هایش می گردد. سوال درباره اپلای و پذیرش؟ مهاجرت تحصیلی به کانادا - پاسخ به سوالات شما. کشو و داستان های دیگر. یک پنجره برای پرواز. خواب های یک دیوانه در جهان مسطح. درخشش ابدی ذهن یک لیمو. برای خاطر کتاب ها.
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: March 2010
http://mylifecalendar.blogspot.com/2010_03_01_archive.html
Sunday, March 14, 2010. دم عید که می شد، بساط نون عیدی و نون زنجیفیلی و حلوا اُماج به پا بود، آرد می خریدیم و روغن محلی و گردو و خرما و زعفران و. یه روز می شست به درست کردن مواد نون عیدی، گردو ها رو خورد می کرد و مغز خرما رو در میاورد و هل می سابید. خرماها رو می ریخت تو قابلمه که نرم بشن، بعدش گردو، آخر سر هم هل که بوش بمونه. فرداش یه ظرف خیلی بزرگ برمیداشت و شروع می کرد به خمیر کردن ،. نون ها رو که از فر در میاورد، می ریخت توی پارچه بزرگ، چون تو سفره عرق می کرد و نرم می شد. بعد که نون عیدی تموم می شد...
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: December 2009
http://mylifecalendar.blogspot.com/2009_12_01_archive.html
Friday, December 18, 2009. طرف من و هشت سال پیش دیده، یه دوست پسری داشتیم مهرداد نام، بعد الان می پرسه راستی مهرداد چطوره ؟ بعد دارم فکر می کنم حالا ببین از هشت سال پیش چه چیزا که عوض نشده، این یه ثانیه هم پیش خودش فکر نمی کنه که ممکنه من با مهرداده نباشم دیگه. باز حالا این که خوبه. من کوچیک بودم انگاری یه عادتی داشتم که دستم و هی می کردم تو نافم، بعد مامانم واسه اینکه ترکم بده دو تا چسب به صورت ضربدر می زد روی نقطه مورد نظر. Friday, December 11, 2009. زنگ زدم بهش می گه مهمون داریم.
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: September 2009
http://mylifecalendar.blogspot.com/2009_09_01_archive.html
Wednesday, September 30, 2009. دارم یه فیلم دانلود می کنم از رپیدشر، کلن 34 تیکه اس، همه اش می ترسم آخرین تیکه اش خراب از آب در بیاد و اون 33 تیکه ای که دانلود کردم حروم شه. مثل امتحان کردن کلید می مونه از توی دسته کلید صد تایی، همه اش احساس می کنی آخرین کلید درسته، حالا هی دسته کلید و از اول و وسط و آخر امتحان کن، اینها مهم نیست. مهم آخرین کلیدی هست که تو امتحان می کنی. من نمی دونم آیا نرم افزاری واسه این موضوع وجود داره یا نه. شوهرش و می گه. Friday, September 25, 2009. Thursday, September 24, 2009.
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: September 2010
http://mylifecalendar.blogspot.com/2010_09_01_archive.html
Sunday, September 26, 2010. امروز واسه چمبه لوبیا پلو درست کردم٬ توش زیره هم ریختم تازه٬ واسه این یکی دیگه باید بهم مدال بدن٬ از لحاظ رژیم که خودم نخوردم. امروز هفته سوم رژیم تموم شد٬ تو این هفته یک کیلو و نیم. Sunday, September 19, 2010. فکر می کردم تولد 30 سالگی ام و جشن بگیرم با دوستای خوب و فامیل هایی که دوسشون دارم، ولی خب کنار هم نبودیم. دیشب با چمبه رفتیم یه جا نشستیم و آبجو خوردیم و سیگار کشیدیم. صبح بیدار شدم، دلم نمی خواست هیچ جا برم هیچ کار کنم، ظهر شد، گفتیم بریم کاهو بخریم&...هنوز دارم رژیم ...
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: June 2012
http://mylifecalendar.blogspot.com/2012_06_01_archive.html
Sunday, June 17, 2012. اینقدر که خیلی وقته وبلاگ ننوشتم، صفحه بلاگر و اصلا نمی فهمم که چی به چی هست، چه دنیا عوض شده. هنوزم اعتقاد دارم گوگل ریدر بهترین دوران وبلاگ خونی و این صوبتا بود، خیلی همه چی شفاف بود همچین، این سیستم جدید خیلی پیچیده است من نمی فهمم چی به چیه اصلا. همین، خواستم یه غری زده باشم سر صبحی. Subscribe to: Posts (Atom). Our Blogger Templates Web Design.
mylifecalendar.blogspot.com
My Life Calendar: October 2009
http://mylifecalendar.blogspot.com/2009_10_01_archive.html
Thursday, October 29, 2009. دیشب دوست داشتم دیر بخوابم، یکم خونه تاریک و ساکت داشته باشم. خوشحال بودم خیلی از رویاهای پریشبا، واسه چمبه یه یاداشت گذاشتم که صب بیدارم نکنه. یکم وول زدم تو دست و بالش، پشت گردنش و بوس کردم، بلند شدم از اتاقش رفتم بیرون. دستشویی، مسواک، جمع کردن ظرفها از رو میز، بردنشون تو آشپزخونه، یه قهوه درست کردم تو ماگ سوپ خوری ام، با شیر، اومدم نشستم پشت میز و کامپیوتر و روشن کردم. گفت دلم تنگه، خرابم، داغونم، عجب زندگی گه ایه. باز به این نتیجه رسیدیم که عجب زندگی گه ایه. نمی دونی من چ...