bia2in.blogfa.com

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-86.aspx

چه شد افتادم از چشمت. دیگه ب این جمله پی بردم ک هرچی سنگه زیر پای لنگه. دیروز داشتم از کلاس بر میگشتم خونه. تو راه کلی خرید کردم.این جز عادتمه ک خرید میکنم هرچند بعضی دوستام این کارم خیلی مضحکه. بگذریم.رسیدم تو کوچمون کوچه خلوت بود ساعت حول و حوش8:30بود. بوی عطر گل ادمو مست میکرد. منم شروع کردم ب خوندن. عسل خانوم دل تنگ شماست."اینا. ک یهو دیدم ی سگ گنده خیلی گنده بود. خیلی تصورشو میکنم حالم بد میشه. پارس کنان و داره طرفه من میدوهه. پا گذاشتم ب فرار حالا ندو کی بدو. نخند اصلا خنده دار نیست. ی دنیا برام تا...

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-94.aspx

چه شد افتادم از چشمت. امروز روز عاشقانه هاست. روز میلاد توست ولی فاصله ها.فاصله ها نمیزارن ک شیرین ترین روز خدا برای ما باشه. اینبار فاصله ها فاصله دلهامونه.دلایی که. میخواستم امروز برای تو برای تو ک امروز روز توست جشنی بگیرم اما نشد. امروز میخواستم همه عاشقانه های دنیامو بدم به تو ولی .نشد.نشد. ارزو میکنم که اونی که مال تو بیاد و روزت رو زیبا تر کنه.میدونم این روزهات قشنگه ولی قشنگتر. کاش میتونسم مه روزایی ک تو کنارم بودی امروز من کنارت بودم تا برات . تقدیم به بهترینم که این روزا کنارم نیست.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-98.aspx

چه شد افتادم از چشمت. انتظار تو سالن بیمارستان. دیدنت تو مانیتور سالن انتظار. منم بی اختیار اشک میریزم. ب کمک دستگاه نفس میکشی. دوروز قبل مریضیت من پیشت بودم.چقد برام حرف زدی.دردودل. خدایا کمکش کن همین. نوشته شده در سه شنبه دوم خرداد 1391ساعت 9:19 قبل از ظهر توسط زهرا. این وبلاگ جاییه ک من تموم خاطراتمو توش مینویسم. میدونم برای بعضی ها خیلی مسخره اس. اما من وبلاگمو دوست دارم. چون با خوندنه هر کلمش. ی دنیا برام تازه میشه. اینجا شرحه تنهاییا و بی کسیا پر مشغله گیای منه. خوشحال میشم ک میاین.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-99.aspx

چه شد افتادم از چشمت. بازم ی روز فراموش نشدنی. صبح تو راه رفتن دنبال کارام بودم ک پدرم زنگ زد. مادر بزرگم فوت کرد. پاکترین ادمی بود ک دیدم. مراسم تشییعش خیلی شلوغ بود. دیگه التماس دعا ندارم براش. بعد مدتها دوری از وب. منو وادار ب نوشتن کرد.تا خودمو خالی کنم. خدایا درهای بهشتت و ب روی مادربزرگم باز بزار. امشب شب اول قبرشه.میدونم تنهاش نزاشتی. پی نوشت برای ی ادم.:من ک نمیدونم کی هستی ک بگم کارت درسته یانه.اره دیگه نمینوشتم. خودمم تعجب کردم باززم ب اینجا پناه اوردم.فقط بخاطر دلتنگیه مامان بزرگم بود ک.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-89.aspx

چه شد افتادم از چشمت. اره منم مثه بابا لنگ دراز میخوام بیارمت پایینو باهات حرف بزنم. بابا لنگ دراز خودمونو میگم. میگم خدا تو که خیلی بزرگی و من تو بزرگیت شک ندارم. همیشه یجورایی بهم تلنگر زدی. ک بگی به یادت هستم دختره خنگمگه میشه من فراموشت کنم؟ اما من باز فراموشت کردم.گفتم خدا تو چرا تنهام میزاری.واسه چیزایی کوچیک باهات قهر میکردم نماز نمیخوندم تا بگم خدا اگه قرار منو تنهات بزاری منم تنهات میزارم. اینقده احمق بودم ک نمیدونستم خدا بمن نیازی نداره ک دارم تهدیدش میکنم. میخوام دعامو دعای همه بچه ها رو بشنوی.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-81.aspx

چه شد افتادم از چشمت. ی چندروزی بود ک نبودم شرمنده. اینروزا ی اتفاقایی افتاد ک زیاد حال و حوصله نداشتم. باز فکر نکنین ک خبریه. برای یکی از اقوام ی اتفاقی افتاه بود. امروز پدرم یکی از شهرای اطراف کار داشت. منو مادرمم همراش رفتیم تورا نگارین(برادرزادم)ک خونه مامان بزرگشه و ببینیم. خونه ما میگیرن جشنو. واسش لباس عروس گرفتن.اخه. رفتیمو کارا تموم شد.توراه برگشت بابام ی اهنگ گذاشت رقصی. اهنگ جواد یثاری هاهاهاهاها. منو اون شروع کردیم ب دست زدنو ادا درو اوردن. نه اینکه بابام بقول خودش هنو 18 سالشه(چشم حسود کور).

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-96.aspx

چه شد افتادم از چشمت. چون قبلا گفتم ک سلامامو کردم.این وبلاگو حذف نمیکنم.درسته دفتر خاطراتمو سوزوندم.ولی اینو نگه میدارم.نمیدونم چرا. ولی میخوام از اول زمستون برای خودم باشم عین معتادا ک میگن از شنبه. این پست و نوشتم برای خداحافظی از همتون.این وبلاگ هست تا روزی ک خود بلاگفا حذفش کنه. میدونمم بعضیاتون از من ناراحتین ولی زندگی همینه. نوشته شده در چهارشنبه سی ام آذر 1390ساعت 7:4 بعد از ظهر توسط زهرا. این وبلاگ جاییه ک من تموم خاطراتمو توش مینویسم. میدونم برای بعضی ها خیلی مسخره اس. اما من وبلاگمو دوست دارم.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-90.aspx

چه شد افتادم از چشمت. هربار ک میخوام تو وبم بنویسم شروع میکنم ب نوشتنو خود کلمه ها یدونه یدونه ب ذهنم میاد حتی ویرایششم نمیکنم. همیشه نوشته های بار اولمو بیشتر دوس دارم. امشب دلم اصلا نگرفته. ولی امشب نمیدونم چی شده. ی احساسی تو وجودمه ک اولین باره دارم تجربش میکنم. ی خستگی از روزهام. من عادت ندارم حسرته گذشته رو بخورم چون همیشه این انتظارو دارم اینده قشنگ تره. اره ب نظرم گذشته حسرت خوردن نداره. پشیمونی داره پشیمونی ک ازش درس بگیری نه اینکه تکرارش کنی. اینروزا برام خیلی تکراری شده. ازین خسته بودنا خستم.

soraghamranemigiree.blogfa.com

چه شد افتادم از چشمت -

http://www.soraghamranemigiree.blogfa.com/post-88.aspx

چه شد افتادم از چشمت. اینروزا خیلی حالم گرفته. نمیدونم این چه نحسیه ک افتاده ب جونم ک همه مدل مریضی میگیرم. اثار زخمای صورتم تازه دیروز خوب شدو جرات کردم بدون ماسک برم بیرون اینم یادگاری اقا سگه. و این معده درد و ببخشینا حالت تهوع ها هم دیگه داغونم کرده. مزاحمی ک فهمیدم قضیه از کجا اب میخوره دیوانم کرده. خیلی بده ادم به یکی اعتماد داشته باشه و از همه چی براش بگه و اونوقت اوووووون. پس تو این دنیای ب این بزرگی باید حرفاتو به کی بگی؟ چرا باید اینجوری بشه؟ چرا همه ب ادم نارو میزننن؟ الانم اینجا هوا بارونیه.