benevisam.blogspot.com

anahyt.blogspot.com

نگارش: December 2014

http://anahyt.blogspot.com/2014_12_01_archive.html

آذر ۲۵، ۱۳۹۳. انّ الحروف تموت حین تقال. همین چندتا نقاشی هم که این چندروزه کشیدم برای اون بود. نه برای خودش، برای این که ببینه. نمی‌دانم چرا می‌خواستم ببینه. امروز سر صبانه به فکرم رسید شاید برای این که ببینه من سنگدل نیستم. یه بار - به شوخی، ولی مثل هر شوخی‌ای حاوی واقعیت - به‌م گفته بود سنگدلم. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). باز هم از سر نو. ساز نو، آواز نو. مثل آب، مثل آتش. گاو خونی؛ بانو و حسین نوروزی. یک زن، یک حس، یک نقطه.

anahyt.blogspot.com

نگارش: November 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_11_01_archive.html

آذر ۰۷، ۱۳۹۲. سفید یعنی کبوتر، و سوسنِ سفید و شیری که روی زمین ریخته است. کتاب محبوبم رو به تمام شدن است. بعد از آن نمی‌دانم دل به چی خوش کنم. دیگر حتا علاقه‌ای ندارم که زبان جدیدی یاد بگیرم. نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شد زیر آفتاب داغ بعدازظهر مرداد از کارخانه بیرون بیایم، از شهریار تا تهران را بدوم (مسافت‌هایی که باید پیاده طی می‌کردم را واقعن می‌دویدم) که به کلاس زبانم برسم. ارسال شده توسط N. آبان ۱۸، ۱۳۹۲. زخمی زده‌اند عمیق‌تر از انزوا به من. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. باز هم از سر نو.

anahyt.blogspot.com

نگارش: May 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_05_01_archive.html

اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۲. نیکا همان روز به دنیا آمده بود. ما آن شب هنوز اسمش را نمی‌دانستیم. مامان تلفنی به من خبر داده بود، در حالی که تو ساکت روی مبل نشسته بودی و به گفت‌وگوی تلفنی من و مامان لبخند می‌زدی. یادم نیست برایت توضیح دادم این بچه کی است یا نه. حتا بعدن بهت نگفتم اسم بچه‌ای که آن شب به دنیا آمد را. نیکا گذاشته‌اند. شاید حتا یادت نباشد که آن شب بچه‌ای به دنیا آمده بود. اما من نیکا را می‌دیدم که بزرگ می‌شود. هلیم دندانی‌اش را خوردم. راه رفتن و حرف زدنش. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:.

anahyt.blogspot.com

نگارش: April 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_04_01_archive.html

فروردین ۳۰، ۱۳۹۲. باز کن در را، و تمام پنجره‌ها، و دکمه‌ها، و دلت را. می‌خواهم برگردم. برگشته است به شهر. گفت شاید بماند، بعد از این همان‌جا کار کند. یک‌باره غریب شدم. تمام تابستان گذشته، غصه‌ی رفتنش از شهر را خورده بودم و کشت‌یارش شده بودم که برگردد. ارسال شده توسط N. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). باز هم از سر نو. ساز نو، آواز نو. مثل آب، مثل آتش. گاو خونی؛ بانو و حسین نوروزی. یک زن، یک حس، یک نقطه. باز کن در را، و تمام پنجره‌ها، و دکمه‌ها، و دلت را.

anahyt.blogspot.com

نگارش: February 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_02_01_archive.html

بهمن ۳۰، ۱۳۹۱. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم. دلم می‌خواست کسی را داشتم که برایم می‌خواند: «وین مسافر؟ اوعا تسافر.*. منتها همه قبل از من یسافرون و کسی نمانده که من را پیش بیندازد و برایم از این چیزها بخواند. کجا سفر می‌کنی؟ سفر نکن. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. بهمن ۱۹، ۱۳۹۱. پ‌ن: ناله‌ام بود. وگرنه این دنیا یک‌چیزهایی هم دارد که دوست دارم. مثلن خودِ غرغروی نالانم را که فردا هم امتحان دارد و نصف این ناله‌هایش مال همین است احتمالن. ارسال شده توسط N. بهمن ۱۵، ۱۳۹۱. ارسال شده توسط N. باز هم از سر نو.

anahyt.blogspot.com

نگارش: February 2014

http://anahyt.blogspot.com/2014_02_01_archive.html

اسفند ۰۱، ۱۳۹۲. از بابِ دل‌تنگی. نامه‌یی که در کلاسِ زبان برایت نوشته بودم، نمره‌ی کامل گرفته است. حیف که خودت آن را نمی‌خوانی. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). باز هم از سر نو. ساز نو، آواز نو. مثل آب، مثل آتش. گاو خونی؛ بانو و حسین نوروزی. یک زن، یک حس، یک نقطه. از بابِ دل‌تنگی.

anahyt.blogspot.com

نگارش: September 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_09_01_archive.html

شهریور ۱۲، ۱۳۹۲. تو با منی هنوز. شهید ام. عصر از کار که برگشتیم رفتم برای ثبت‌نام ترم جدید زبان. هنوز عین همان کلاس اول دبستانم برای کتاب نو ذوق می‌کنم. برای یاد گرفتن ذوق می‌کنم. دلم می‌خواهد روی برگه‌های نوی کتابم غلت بزنم. ارسال شده توسط N. پست‌های قدیمی‌تر. اشتراک در: پست‌ها (Atom). باز هم از سر نو. ساز نو، آواز نو. مثل آب، مثل آتش. گاو خونی؛ بانو و حسین نوروزی. یک زن، یک حس، یک نقطه. تو با منی هنوز.

anahyt.blogspot.com

نگارش: October 2014

http://anahyt.blogspot.com/2014_10_01_archive.html

آبان ۰۳، ۱۳۹۳. شبا تو سایت صداسیما رادیو هفت نگاه می‌کنم. نه که خیلی هم خوشم بیاد. ولی آهنگای خز و خیلش رو دوس دارم. بعضیاشو از بیپ‌تیونز دانلود می‌کنم. کتاب هم می‌خوانم. کتابایی که قبلن خوانده‌م رو تو کتابخانه پیدا می‌کنم و میارم خانه. هیچ‌وقت تو زندگی انقدر از کتابای کتابخانه استفاده نکرده بودم. به جز کانون البته. از کانون هم خیلی کتاب می‌گرفتم. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. مهر ۲۶، ۱۳۹۳. من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی اُنس. من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی اُنس. ارسال شده توسط N.

anahyt.blogspot.com

نگارش: October 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_10_01_archive.html

آبان ۰۷، ۱۳۹۲. تو چون دست‌های من، چون اندیشه‌های سوگ‌وارِ این روزهای تلخ و چون تمامِ یادها از من جدا نخواهی شد. ولی هنوز یک بی‌قراری ته دلم هست، برای توانستن توصیف کردنِ «آن «هوا. بخصوص حالا که دیگر نتوانستن زندگی کردنش کمابیش قطعی شده. حالا که چمدان دست من و اشک به چشمانِ من است. ارسال شده توسط N. مهر ۱۱، ۱۳۹۲. دست‌های تو، صبحی روشن بودند. یاد این شعر افتادم: «دست‌های تو، صبحی روشن اند/ صبحِ جمعه‌ی پاییز/ که زیرِ ملافه‌ی سردی/ به موسیقیِ دوری گوش می‌ک...ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:.

anahyt.blogspot.com

نگارش: January 2013

http://anahyt.blogspot.com/2013_01_01_archive.html

بهمن ۰۳، ۱۳۹۱. چند لغت در جهان، جمله به معنی یکی. بعدازظهرها می‌روم کتابخانه زبان می‌خوانم. لغت حفظ می‌کنم. از بعضی لغت‌ها خجالت می‌کشم. مثلن vacillate. یعنی نوسان کردن، مردد بودن. احساس می‌کنم این لغت انگشت اشاره‌ی کتاب است که من را نشانه گرفته. پ‌ن: اتیمولوجی را دوست دارم. امروز به نظرم رسید loqua که ریشه چندتا لغت دیگر است احتمال دارد همان لغت. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. دی ۳۰، ۱۳۹۱. آه از آب و هوای بی عشق. ارسال شده توسط N. هیچ نظری موجود نیست:. دی ۲۸، ۱۳۹۱. ارسال شده توسط N.