barayesadegiyat.persianblog.ir

kavand.persianblog.ir

سرسنگین شده ای بابا -

http://kavand.persianblog.ir/post/99

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. سرسنگین شده ای بابا. یادت هست گفتم قول می دهم دیگر در اینجا حدیث نفس ننویسم. گفتم می خواهم نذرش کنم. نذر تو . نذر توی مهربان، تویی که از توی خودت چیزی نمانده بود جز یک اوی بی غل و غش. گفتم آنقدر باارزشی که می توانی همه اینجا را برای خودت کنی. از همان زمان مال تو شد مال خود خودت و من فقط انگشتانم را روی این کیبورد چرخاندم. آن زمان این روزهای سرسنگینیت را ندیده بودم. یعنی باورم نمی شد. چه کنم این دل یادگار توست. Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ.

kavand.persianblog.ir

چشمهایت -

http://kavand.persianblog.ir/post/123

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. سهم من از تو، چشمهایت باشد کافیست. نوشته شده در ۱۳٩٢/۱٠/٢۸ساعت۱٢:٠٩ ‎ق.ظتوسط نظرات . Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ. وجود نازکت آزرده گزند مباد. بهترین هدیه ای که آقا به من داد. جلال زندگی من شده ای آقا جلال. بعد از این همه سال یک عکس جدید از تو پیدا کردم. به مناسبت سالروز پرواز مادرم. دل نوشته های يک دانشجو. پايگاه اطلاع رسانی شاهد. عشق یعنی یک پلاک. ابزار و قالب وبلاگ. سایت خدماتی تک بیست.

kavand.persianblog.ir

ماجرای زندگی یک فراری (قسمت دوم) -

http://kavand.persianblog.ir/post/105

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. ماجرای زندگی یک فراری (قسمت دوم). حاج عبدالمحمد یکی از همان جوانانی است که از ترس پدر و مادرش شبها به پشت بام خانه می آمد و با جلال که همسایه آنها بود صحبت می کرد. می گوید جلال سرش پر از سودای امام بود نمی دانم از کجا اعلامیه های امام را می آرود و به من می داد تا آنها را پخش کنم. پی نوشت: این روزها انگار اراده ام از آن خودم نیست نمی دانم آقا جلال چه برنامه ای برایم دارد. Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ. وجود نازکت آزرده گزند مباد. عشق یعنی یک پلاک.

kavand.persianblog.ir

به بهانه دوم خرداد -

http://kavand.persianblog.ir/post/89

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. به بهانه دوم خرداد. جمعه ، دوم خرداد 1365. رخت و لباس را جمع کردیم ،چمدان را بستیم و به این امید که بابا در بروجرد منتظرمان است راهی سفر شدیم. یادم هست وقتی داشتیم وسایلمان را جمع می کردیم به دلم افتاد که بابا شهید شده است. بلند داد زدم و گفتم :" مامان پس کسایی که شهید می شن این طوری بچه هاشون رو می برن شهرشون". یک باره دلم هوای بوسه های بابا را می کند، هوای بازی همراه با بابا. Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ. این وبلاگ نذر قطرات خونی است که از ر...

kavand.persianblog.ir

قلب رنج دیده تو -

http://kavand.persianblog.ir/post/100

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. قلب رنج دیده تو. نوشته شده در ۱۳٩۱/٢/۱٥ساعت٩:۱٦ ‎ب.ظتوسط نظرات . Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ. این وبلاگ نذر قطرات خونی است که از رگهای بریده حلقوم پدر شهیدم( جلال کاوند) بر زمین ریخت . وقتی از او می نویسم احساس می کنم فاصله مان خیلی کم شده. برای او و از او می نویسم تا یادم و یادشان نرود که روزی آدمهایی پیش ما زندگی می کردند که به خاطر همه مردم ایران از جان و مال و همسر و فرزندانشان گذشتند. به اینکه فرزند یکی از آنانم افتخار می کنم.

kavand.persianblog.ir

بازخوانی زندگی یک فراری(قسمت اول) -

http://kavand.persianblog.ir/post/104

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. بازخوانی زندگی یک فراری(قسمت اول). در همین روزهاست که جلال با یکی از مهمترین افراد زندگیش یعنی محمد بروجردی آشنا می شود. و خودتان دیگر قضاوت کنید چه خواهد شد جلالی که دلش برای شهادت در راه آرمانش قرار ندارد گره بخورد با محمد بروجردی. طولی نمی کشد ارتباط جلال با هیئت و دربار و اعلامیه های امام و محمد بروجردی لو می رود و جلال دیگر از این به بعد یک آدم فراریست. Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ. وجود نازکت آزرده گزند مباد. جلال زندگی من شده ای آقا جلال.

kavand.persianblog.ir

بهترین هدیه ای که آقا به من داد. -

http://kavand.persianblog.ir/post/124

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. بهترین هدیه ای که آقا به من داد. جلوی آقا دو زانو نشسته ام. خودم را جمع و جور می کنم. لبخند آقا ادامه دار است. سی چهل نفری می شویم. همه خانواده های شهدا هستند. پدر و مادرهای شهدا را در صف اول نشانده اند. آقا لیست مدعوین را در دست می گیرند. نفر اولی که نامش را صدا می زنند من هستم. رضا کاوند. بلند می شوم سر پا. نمی دانم چطور شروع کنم. آقا می فرمایند: شما هستید. با زبان و با سر جواب می دهم بله. می پرسن خوبید شما؟ می فرمایند: بله بفرمایید. دلم به احسنت آقایم قرص تر می شو...

kavand.persianblog.ir

فرزند آسمان -

http://kavand.persianblog.ir/post/94

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. نوشته زیر یکی از داستانهایی است که توسط خانم مهاجر در کتابی با عنوان "جمال جلال" که در حال تهیه است نگاشته شده . از بغل زدن بچه و دور اتاق چرخاندنش خسته شده بود . تب داشت دیوانه اش می کرد، هی بچه را تکان می داد و «رولم ، رولم» می خواند، سرش را برد نزدیک سر پسرش: کاش دردت به جون من باشه . اگه خودم تب می گرفتم غمم نبود . تو چرا پاره جگرم؟ با قاشق، آب ریخت توی حلق بچه و جلال باز هم پس زد، سرش را برد نزدیک گوش بچه اش: ترسیدی رولکم؟ گربه که ترس نداره . حتی شیر دایه را هم ...

kavand.persianblog.ir

روایتی دیگر -

http://kavand.persianblog.ir/post/101

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. مادر احساس خستگی و کسالت می کند. سرش را می گذارد زمین و خوابش می برد. زنگ درب را می زنند فاطمه درب را باز می کند. جلال است. مثل همیشه با لبان پر از لبخندش شادی را به فاطمه هدیه می دهد، می گوید بچه ها را آماده کن برویم دوری بزنیم. فاطمه خیلی زود بچه ها را آماده می کند. جلال دلش پرواز می خواهد به فاطمه پیشنهاد می دهد که سوار هواپیمای جنگی بشوند. فاطمه کابین عقب می نشیند و جلال جلو. پی نوشت: ساعت 10 صبح دوم خرداد 1365 زمان دقیق شهادت باباست. Design By Ashoora.ir.

kavand.persianblog.ir

وجود نازکت آزرده گزند مباد -

http://kavand.persianblog.ir/post/126

این وبلاگ را برای پدر شهیدم می نویسم. وجود نازکت آزرده گزند مباد. با لبان پر از خنده در همان حال نیمه نشسته دستانشان را به سمت من می آورند. دستشان را در دست می گیرم و می بوسم. آرام می گویم کاوند هستم پسر شهید کاوند. آقا چند بار با خودش تکرار می کنند کاوند کاوند .انگار که چیزی یادشان می آید. آقا همونی هستم که چند وقت پیش خدمتتون رسیدم و خیلی حرف زدم و سرتان را درد آوردم. آقا انگار که یادش آمده باشد می خندند و می گویند بله بله. آقا امید ما به شماست. Design By Ashoora.ir. مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ.