banooyegham.blogfa.com
سکوت شبانه...سکوت شبانه... -
http://banooyegham.blogfa.com/
سکوت شبانه... -
http://banooyegham.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.1 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
37
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.136 sec
SCORE
6.2
سکوت شبانه... | banooyegham.blogfa.com Reviews
https://banooyegham.blogfa.com
سکوت شبانه... -
سکوت شبانه...
http://www.banooyegham.blogfa.com/9207.aspx
نمیدانم در چه عمقی از تاریخ من سفر میکنی؟ نمیدانم تو هم موهای سفیدت را در آینه ات میشماری؟ یا اینکه هنوز هم جوانی میکنی؟ نمیدانم هوای کدام طبقه زمین خدا را نفس میکشی؟ آن روز خواستم در گوشه ای از سر راهمان ، جا بگذارمت! نمیدانستم آنجا در خانه فاصله و زمان است! دستانم حال خالی از توست. اما هنوز هم در گوشه ای از ذهنم ، دانه خشکیده دلتنگی ات را ، با چلاندن قلبم آب میدهم . نوشته شده در سه شنبه نهم مهر 1392ساعت 1:1 PM. در آغوش بگیر خوشبختی را ، زمانی که به سراغت آمده. قصه خطرها و دره های باریکش را.
سکوت شبانه...
http://www.banooyegham.blogfa.com/9208.aspx
این خوابی که نامش را دنیا گذاشته اند، از کدام پنجره باید دید؟ در کدامین لایه این خواب سنگین گم شده ایم؟ شاید هم شب دراز دنیا به نیمه رسیده باشد و وقت بیداری نزدیک! اما من هنوز در جنین سیاست در جا میزنم. نمیدانم کدام صفحه دین را باید ورق زد؟ شاید از همان روز اول که خوابیدیم ، همگی مدرک جنگ را گرفته بودیم . من اما هنوز ابتدائی صلح را هم نخوانده ام! همه زاد و ولد را میدانستند. اما پدرم هم نمیدانست کدام پنجره را باید باز کرد . شاید هم خواب مانده باشم. نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آبان 1392ساعت 7:2 PM.
سکوت شبانه...
http://www.banooyegham.blogfa.com/9112.aspx
مهمان داشتیم. آرام و قرار نداشت.سرزده آمده بود و نمیدانستیم آیا شب را هم ماندنیست یا نه؟ مثل همیشه مهربان و خوشرو نبود .این بار انگشتانش نوازش نمیکردند ، سیلی میزدند . صدایش نامرئی نبود .لالائی نمیگفت.زوزه میکشید! میگفت سر راهش درختان را لخت کرده. زنان را رقصانده و مردان را ترسانده! تعریف میکرد که ابر ها را سر راهش دزدیده و جائی رها کرده، که گریه کنند . نمیدانم چرا اینگونه بر آشفته بود .شاید با خدا و آسمان حرفش شده بود . تمام شب را بیتابی کرد و وقتی همه حوابیدند خود را به شیشه ها کوبید.اما آرام نشد!
سکوت شبانه... - مردم
http://www.banooyegham.blogfa.com/post-83.aspx
حالا که گم شده ام ، چرا هیچ کس پیدایم نمیکند؟ آن روزهای لیمویی تلخ و شیرین هم گذشت. آن روزها که هر رهگذری فانوسی خاموش به دستم میداد. تا باز زخم زبانهایتان را کنار جاده هایم دفن کنم؟ اینجا را نمیشناسم . چرا ساکتید؟ سنگهای سنگسارتان را چه کردید؟ فریاد سپرهای سکوتتان بیداد میکند ! نقطه ای که ایستاده ام ، حتی زمان هم فانوس ندارد. پس مدارک قضاوت و وکالتتان چه شد؟ نکند آنها هم تاریخ مصرف داشتند؟ حال که من ، از گ لخانه ، به گ ل خانه رسیده ام ! راه کجا را کشیده اید و میروید. بیایید . بیایید و قله را ببینید .
سکوت شبانه...
http://www.banooyegham.blogfa.com/9206.aspx
اتاق مثل کتری میجوشید و زنان مثل برگهای سیاه چای در حال دم کشیدن بودند . کنار هم و چسبیده به هم در ردیف های منظمی از حاشیه دیوار به سمت مرکز اتاق چیده شده بودند . دریکی از گوشه های اتاق چند بادکنک به دیوار آویزان بود و دیوار با کاغذهای رنگی ، شکل دو قلب رنگی که دو حرف انگلیسی داخلشان دیده میشد ، ترئین شده بود . H و M . صدای موسیقی تند و شاد گوش پیرزنها ی تکیه به دیوار داده را کر میکرد . دختر خاله عروس بسته های میوه را بین مهمانان پخش میکرد و کسی از اینکه بسته ای اضافی درخواست کند واهمه ای نداشت . زنان هم...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
بوفــــــــ مقدسـ
http://www.bouf.blogfa.com/9009.aspx
جمعه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۰. م : ترم آخر. ن : بوف مقدس. در میان یک شب برفی و سرد. با تنی خسته و روحی پر درد. داغی لب های تو بر روی لب. چه کسی معجزه کرد؟ برای زمستان، که همیشه خاطرات خوبی برای من داشت. سه شنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۰. م : ترم آخر. ن : بوف مقدس. سلام عزا داریتون قبول باشه. این دو روز تعطیلی باعث شد یکم کارای عقب افتاده ام رو جمع و جور کنم. هر چند نتونستم همه رو به سرانجام برسونم، ولی یه راه نفسی باز شد. توی این چند وقت طرح های خیلی خوبی زدم. هم برای کانون فرهان و هم برای شیران نگار. ن : بوف مقدس.
بوفــــــــ مقدسـ - روزمرگی و دیگر هیج!
http://www.bouf.blogfa.com/post-292.aspx
یکشنبه ششم آذر ۱۳۹۰. ن : بوف مقدس. روزمرگی و دیگر هیج! زندگی خیلی کسالت آور شده. یه حرکت نو، یه کار جدید، یه جیغ بنفش. حرفه ای ترین قالب هاي وبلاگ. مونو رد پای دل تنگی توی باغ آسمان. میشکا کفش هایم کو؟ بانوی کوچک سکوت شبانه. شادی دختری در دانشگاه قوچان. بابک سنگ بر سنگ. دانیال خاطرات یک نابغه ی دیوانه یا یک دیوانه ی نابغه. مهسا خاطرات یک دختر. شاهدخت نبودن در کنار هم. حسین دست نوشته های یک انسان نه چندان معمولی. رد پای دل تنگی توی باغ آسمان. لیست تمام پیوند ها. یکی مونده به آخر. نه شاد و نه غمگین.
بوفــــــــ مقدسـ - پر از حرفای نگفته ام...
http://www.bouf.blogfa.com/post-297.aspx
دوشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۰. م : ترم آخر. ن : بوف مقدس. پر از حرفای نگفته ام. دیگه کم کم داریم به آخر این ترم و این وبلاگ و این نوشته های بی سر و ته و من نزدیک می شیم. دیگه داریم به آخر من نزدیک می شیم. خیلی حرفا برای گفتن دارم، که گوشی نبود بشنوه. خیلی بغض ها توی گلوم جمع شده، که شونه ای نبود تا. هفته پیش، وسط یه آرامش نسبی که از بین هجوم غصه ها و خاطرات بد قاپیده بودم، یه خاطره در خونم رو زد، نشناختمش، در رو باز کردم، خاطره تو بود، تا صبح من و خاطرت با هم گریه کردیم. ولی تو نفهمیدی، تو ندیدی، تو نبودی. دیگه ...
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/8804.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! دلم خیلی برات تنگ شده.این روزا همش توئی این دور و برای ذهنم. خدا کنه خوب باشی. نوشته شده توسط افتاب پرست! در پنجشنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۸ و ساعت 22:57. مگه من چیکار کردم؟ نمیدونم حتی چه حسی دارم.خفه خون گرفتم.عصبانیم؟ نمیدونم حتی چه جوری ام؟ خدای من.توئی که فقط میشه باهات حرف زد.میخوام ازت بپرسم.آخه چرا؟ چرا همچین چیزائی سر من میاد؟ دارم منفجر میشم.خدایا کجائی کمکم کن! نوشته شده توسط افتاب پرست! در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۸۸ و ساعت 6:46. بنام تو که همیشه هستی! نمیدونم چیه...
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/8810.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! نوشته شده توسط افتاب پرست! در شنبه بیست و ششم دی ۱۳۸۸ و ساعت 2:48. هفته پیش پنشنبه تولدم بود.۲۹ سالم شد.به قول بتی که خودش تازه میخواد کفتر بشه ، من کفتاااار پیر شدم. مبارک بود یا نبود نمیدونم.فقط اینو میدونم که هنوز به این خونه لعنتی عادت نکردم و دارم تلاش میکنم که خودمو وفق بدم با اتفاقا و محیط این خونه و دور و برمون.هادی هم عین منه.عصبی شده و بد اخلاق .جمله های جدیدی ازش بیرون میاد.میگه من که بابامو بیشتر از تو دوست دارم! چشمت کور ، دندت نرم.محکومی تا به ابد.
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/8906.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! امید خیلی وقته مرده.شعار و این چیزای بچه گونه دیگه یادم رفته و حتی واسه گول مالیدن سر خودمم دیگه نمیگم به نام فلانی و فلان شد و بیسار شد. حالم بده. نه مثل هیچ وقت دیگه ای.تنها شدم.هیشکی دیگه منو نمیخواد.منم نمیخوام هیشکی رو.نمیدونم.میخوام شاید.اما غرورم نمیزاره که بخوام. گرفتار لحظه های بدی شدم.نمیتونم از پس خودم بر بیام.میتونم سر پا نشون بدم خودمو اما نمیتونم ته دلم کباب نشم و داغ نکنم و نمیرم .نمیتونم. پیر که میشی آسون نیست تنها شدن.ترس داره.وحشتناکه. این روزا همش...
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/8802.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! سلامتعطیل شدیم. باز بی جنبه بازی در آوردم دیگه .اینقده دوست دارم اونجا سر کار باشم که روزای تعطیل مثل زندون میشه برام.البته اونجا رو هم فقط به خاطر لوپز دوست دارم.اگه اون نباشه نمیتونم کار کنم.اینقده بهش وابسته شدم که وقتی نمیبینمش مریض میشم! از بیکاری یه زمانی میشستم فکر میکردم که من دیگه نمیتونم به هیشکی وابسته بشم.هیشکی برام مهم نیست و دیگه دل ندارم اصلا.اما یهویی الکی الکی یه پیر مرد ۵۲ ساله شد رفیق روزای امروزم! چقدر از بودنش کنارم خوشحالم. بنام تو که همیشه ای.
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/8806.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! روزگاریست که از کار جهان بیزارم! سرما خوردم .اما خب هنوز میشه سر پا نگه دارم خودمو.با اینکه با روزه و بوی غذاهای رنگارنگ که دماغمو نوازش میکنن صبح رو شب و افطار میکنم فعلا نرفتم تو رختخواب. هادی بزرگ شده.انگار همیشه بزرگ میشه.مثل خودم! بعضی وقتا حرصمو در میاره.خسته و پشیمون میشم از همه یه تلاشی که براش میکنم.درمونده میشم به عبارتی.اما خب یه لحظه نبودنش کنارم به وحشت میندازه منو. داره میره کلاس دوم! هادی دست پا چلفتی ای بار اومده! یه خورده این چند وقته دگرگون شدم....
!!!من و زندگیم!!
http://www.sokooteshabane.blogfa.com/9006.aspx
سزار(امپراطور سرزمین ابهای همیشه ابی)! حالم خوب نیست ، رو به قبله دراز میکشم و سقفو اکران میکنم، اشک نور چراغو به یه عالمه ستاره تبدیل میکنه. نمیبینم چیزی. دلم میخواد صدای مردن رو بشنوم اما سکوته و صدای تیک تیک ساعت و اتومات یخچال که انگاری خراب شده و برعکس من حسابی زور زنده موندن میزنه! نمیدونم حتی کدوم گوشه زندگیمه که از نظرم میگذره و غمش اندازه یه کامیون چند تنی میشینه رو وجودم و منو میچلونه و اشکمو در میاره! دلم میخواد بمیرم .ار مرگ نمیترسم خیلی وقته. من فقط دلم میخواد دیگه نباشم .
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
37
روی جاده نمناک
آدمی که دیر دیر سر میزنه.نظرات رو هم باید فعال کنه.مرسی که می خونید. نوشته شده در شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۰ساعت توسط بهار. دامن اسرار همه جا گسترده است. دیوار یک شهر ما ممکن است بیش از دیوار چین پرده رازها باشد. ما ساکن سیاره ای سرگردانیم. زنده ماندن ما معمایی است! قلمرو انسان درون اوست. ما قرار بازی را پذیرفته ایم و بازی ما را بنا به قرار خود شکل می دهد. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ساعت توسط بهار. نوشته شده در یکشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۰ساعت توسط بهار. نوشته شده در دوشنبه بیستم دی ۱۳۸۹ساعت توسط بهار.
banooyefarvardin.persianblog.ir
بــــــانــــــــــوی فـــــــــروردیــــــــن
امروز صفحه ف.ی.س.ب.وک خودم رو بعد از مدتی اکتیو کردم و یه نگاهی کردم و به این نتیجه رسیدم چقدر دلم برای خودم تنگ شده! برای اون دختری که همه اش می پره بالا و پایین و دنبال انواع و اقسام کارهاست. توی این چند سال اخیر این انرژی بیشتر در زمینه کار استفاده شده.خیلی دلم می خواد دوباره برگردم و همون آدم قبلی بشم. خدایا کمکم کن این چند ماه هم با موفقیت سپری بشه و بتونم مزد تمام زحمت ها و سختی هایی که کشیدم رو به شایستگی بگیرم. ضمنا ای خدای مهربان، بی صبرانه منتظر وعده حق تو هستم. آخ که چقدر دلم برای اون روزا تنگه.
بانوی فروردینی
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود . یه دوست عزیز منو یاد اینجا انداخت وقتی اومدم بعضی نوشته هامو خوندم گفتم عجب اینو من نوشتم؟ سعی میکنم زود زود سر بزنم. برمیگردم . حتما. نوشته شده توسط مریم در دوشنبه شانزدهم دی 1392 ساعت لینک ثابت. خانه تکانی دلت و سال نو مبارک. غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن. اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین. فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش. قاب کن و بزن به دیوار دلت. دلت را محکم تر اگر بتکانی. تمام کینه هایت هم می ریزد. و تمام آن غم های بزرگ. این دل مال "او"ست.
بانوی قلم
طرح و نقش بانوی قلم. آهنگ زیبای عید بوستانی. الوداع ای ماه میهمانی. حقایق پوشیده ی شب قدر در پس پرده ی ابهامات. اینجا قلم فریاد من…. نقاشی های زیبای طبیعت به قلم بانو. آهنگی زیبا به نام یا حبیب سلام علیک. رویدر بهشتی در دل کوهستان. رویدر سرزمین نخل و قلم. قلعه ی کاضی آثار باستانی رویدر من. طرح و نقش بانوی قلم. آهنگ زیبای عید بوستانی. الوداع ای ماه میهمانی. حقایق پوشیده ی شب قدر در پس پرده ی ابهامات. اینجا قلم فریاد من…. ۲۱ تیر ۱۳۹۴ 0. ۴ ۹۳۹۳۰۶۳۴۱۱۵۸۰۹۵۹ دانلود کنید لطفا تموم خواهرانی که علاقه مند به دانش .
banooyeghalam93.persianblog.ir
تو بودی و خورشید نبود
تو بودی و خورشید نبود. 1588;نبه ۱۳٩۳/۱٢/۱٦ ] [ ٥:٠٢ ب.ظ ] [ اهل قلم ] [ نظرات . با سلام و عرض تبریک میلاد بانوی عالمه حضرت زینب. س. با عنایت و توجه خداوند متعال و بی بی زینب.س. مراسم اختتامیه برگزار شد و آثار برگزیده اعلام شدند. بخش داستان و شعر و طرح فیلمنامه. خانم زینب ایمان طلب نفر اول با داستان سکه. خانم فاطمه نفری رتبه دوم با داستان زمستان بدون چتر. خانم معصومه صفایی راد با داستان من از موتزارت متنفرم. خانم وحیده گرجی نفر اول. خانم نجمه سادات هاشمی نفر دوم. خانم مینا شیرخان نفر سوم. سه شنبه ساعت 4.
سکوت شبانه...
حالا که گم شده ام ، چرا هیچ کس پیدایم نمیکند؟ آن روزهای لیمویی تلخ و شیرین هم گذشت. آن روزها که هر رهگذری فانوسی خاموش به دستم میداد. تا باز زخم زبانهایتان را کنار جاده هایم دفن کنم؟ اینجا را نمیشناسم . چرا ساکتید؟ سنگهای سنگسارتان را چه کردید؟ فریاد سپرهای سکوتتان بیداد میکند ! نقطه ای که ایستاده ام ، حتی زمان هم فانوس ندارد. پس مدارک قضاوت و وکالتتان چه شد؟ نکند آنها هم تاریخ مصرف داشتند؟ حال که من ، از گ لخانه ، به گ ل خانه رسیده ام ! راه کجا را کشیده اید و میروید. بیایید . بیایید و قله را ببینید .
BānØØЎê ĢĦām
من ، تو ، خدا. يك نفر اينجا زيادي است. ۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه. عهد شکنی های عمودی. خبرگزاری هنر آرتنا : یادداشت هفته. اداره ی یک گروه نمایشی از بالا به پایین؛ عهد شکنی های عمودی. روابط انسانی بر اساس نظریه های جامعه شناسی همیشه در صدر اصلی موضوعات قرار گرفته است , و آنچه آدمی را محدود به بند و قرار داد های مکتوب و شکایت و دادگاه و عدل و عدالت می کند، زیر پا گذاشتن این روابط و این عهدهای لفظی است . آنچه روابط عمومی در ایران، این علم وارداتی که قدمتی بس کوتاه دارد،در این سال ها به زحمت کشان این حیطه...این در شر...
ЮђӨTỌBļớĞ | BānØØЎê ĢĦām's Blog
BānØØЎê ĢĦām's Blog. Bull;ژوئیه 16, 2011 • نوشتن دیدگاه. به كودكي هامان پشت مي كنيم. از دو رنگي آدم بزرگ ها مي ناليم. و فراموش مي كنيم روزي مي توان به چند رنگي رنگين كمان خنديد. از صداي شكستن ها ايستاده تر مي شويم. و فراموش مي كنيم تيله هايمان كه از پله ها و شكستنشان ساعت ها اشك مي شود مامن و آغوش مادر. دلم براي كودكي هايم ت ن گ شده. پارك پرديسان / 90.04.17. نوشته شده در توقفي ناگهاني ميان عقربه ها. Bull;ژوئیه 9, 2011 • نوشتن دیدگاه. آسمان را كه از آن خود كرد. به دورش پرسه مي زد. قزوين – نوروز 90. Talk a...
بانوی غم
از خلاصه ی روز های انتظار،. که میدانم حوصله به خرج نمی دهی تا تمامی حرفهایم را. فقط این را میگویم :. دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی شاید. نشناسی . . ! یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴ ] [ MINA ] . چقدر سخته شبها بدون شنیدن شب بخیر و شنیدن صدای بوس از پشت گوشی سرت رو بذاری روی بالشت و هیچ فکر قشنگی نداشته باشی که . چقدر سخته وقتی بی خوابیت می افته و احساس دلتنگی آزارت میده نمی تونی پیام بدی و منتظر جواب باشی و . چقدر سخته صبحها برای بیدار کردن کسی ساعت کوک نکرده باشی که زودتر بیدار بشی و . همی شه تن ها.