manifest16.persianblog.ir
manifest16 - مانیفست
http://manifest16.persianblog.ir/pages/1
چی می شه اگر بعضی از آدمها تو رو اونجوری دوست داشته باشند که تو دوستشون داری؟ ساعت ٢:۳٥ ق.ظ روز ۱۳۸٩/٦/٤. آدمهایی که قضاوت های کلی می کنند را دوست ندارم. که مثلا می گویند همه ی زنها اینجوری اند. همه آدم های بی حجاب، بی بند و بارند. همه ی هنرپیشه هایی که رفتند پیش رهبر خائن اند. پیش خودم فکر می کنم چطوری می شود با آگاهی از یک درصد موضوع، یک قضاوت صد درصدی کرد؟ ساعت ٢:۳٠ ق.ظ روز ۱۳۸٩/٦/٤. من برای اینکه دنبال کار می گردم باید چشمهایم را روی همه ظلم هایی که می کنید ببندم. خسته که می شوم گریه ام می گیرد....
fatherconstantine.blogfa.com
با من از مهر سخن بگوئید
http://www.fatherconstantine.blogfa.com/8908.aspx
با من از مهر سخن بگوئید. ساعتها بود كه نگاه خيره اش را از آينه بر نمي داشت. گويي به دنبال معنايي بود كه آن را بايد در انعكاس تصويري در آينه مي يافت. من در پشت سرش هيچ نمي ديدم كه بخواهد انعكاسي در آينه داشته باشد. جلو تر كه رفتم شنيدم كه زير لب اين را زمزمه مي كرد :. تا زماني كه آينه ي مرگ معناي زندگي را به ما نشان مي دهد پس از هر زايش. ما آوارگان بي مقصدي هستيم كه محو و محصور تماشاي شروع مرگ شديم. ما سرانجام سزاوار مردن با لبخندي بر لب و سوراخي در سر خواهيم بود. كه تيرش از اسلحه ي دروغ شليك شده باشد.
nesbatanmohem.blogfa.com
یک آدم نسبتا مهم
http://www.nesbatanmohem.blogfa.com/8802.aspx
یک آدم نسبتا مهم. کماکان زندگی خسته کننده می نماید شدید و من همچنان در حال دست و پا زدن هستم به امید نجات! خدایا این دفعه دیگه شوخی نیست دستی دستی دارم فنا می شم. هلپ پلیز. اوکی؟ حسش رفته دردر دو دور بازی. با پای خودش که نمی آد پس از یابنده تقاضا می شود در اسرع وقت گوششو بگیرن بپیچونن و بیارن تحویلش بدن. من هم به محض اینکه حسش بیاد در خدمتتون خواهم بود کما فی السابق. انرژی مثبت فراموش نشه. :-). نوشته شده در جمعه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۸ساعت 22:51 توسط آمیانو اسپانزا. نمی دونم الان کجاست و زندگیش در چه وضعیه ...
nesbatanmohem.blogfa.com
یک آدم نسبتا مهم
http://www.nesbatanmohem.blogfa.com/8803.aspx
یک آدم نسبتا مهم. دیشب گوهردشت نبودین ببینید! واو که چه باحال بود! ملت همه سبز. پوستر به دست . فلاشر روشن. آی لاو ایت! کاش همیشه مردم انقدر متحد بودن! دیشب فهمیدم چیزی که ما تو ایرانمون کم داریم یه هدف و حس مشترکه که به خاطرش همدیگه رو دوست داشته باشیم. به قول یه آقایی تو ستاد موسوی می گفت اینجا ملت کجا رو دارن دور هم جمع بشن که بتونن همدیگه رو ببینن و با هم خوش و بش کنن؟ نوشته شده در جمعه پانزدهم خرداد ۱۳۸۸ساعت 12:54 توسط آمیانو اسپانزا. قاضی مون رفته. برو کشیک دادسرا رفتم داد سرا کشیک نداریم امروز!
manifest16.persianblog.ir
173 - مانیفست
http://manifest16.persianblog.ir/post/210
مگه می شه یه آدمی که تو رو وسط خیابون در حالیکه با چشات بهش التماس می کنی که بمون، ول می کنه و می ره، توی موقعیت های سخت تر کنارت بمونه و تنهات نذاره؟ ساعت ٢:٤٠ ق.ظ روز ۱۳۸٩/٦/٤. پروفایل مدیر : shadow. روزمرگی های بی همتا. شبانه های آقای دیوانه. این خیابان قدیس ندارد. نوشته های خانوم میم. وه چه بیرنگ و بی نشان که منم. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.
manifest16.persianblog.ir
مانیفست
http://manifest16.persianblog.ir/1389/1
چند وقت پیش بود که زینب برایم مسیج داد که فلانی! نظرت راجع به آقای "س" چیه؟ توی همان لحظه اول دو زاری من افتاد که ماجرا از چه قرار است. خودم را زدم به نفهمی و گفتم که نمی شناسمش خوب اما تا جایی که می دانم ساده و مهربان است. واقعیتش این بود که آقای "س" را جز دورادور نمی شناختم و هر دفعه دیده بودمش به نظرم رسیده بود از آن پسرهای دست و پا چلفتی و خیلی عاطفی است. البته ته قیافه ای هم داشت و خیلی هم درسخوان بود و در مجموع مثبت به نظر می رسید. وقتی ای دل ، به گیسوی پریشون می رسی خودتو نیگه دار. اینجا persian g...
manifest16.persianblog.ir
مانیفست
http://manifest16.persianblog.ir/1388/12
سال ٨٨ خوب بود. خیلی خوب. دردهایش هم دردهای خوبی بودند. نه مثل دردهای آبکی سالهای پیش که از سر بی دردی سر بر می آوردند. توی این سال ما بزرگ شدیم. به قدر سهیم شدن توی سرنوشت هایمان قد کشیدیم. اندازه ی درک کردن غم های آدم های دیگر، آدمهایی که نمی شناسیم شان، جوانه زدیم. همیشه از خدا خواستم دغدغه های ما را بزرگ کند و به اندیشه هایمان وسعت بدهد و سال ٨٨ تحقق کمرنگ این آرزو بود. عیدت مبارک خواننده ی این سطرها. پن٢: ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم. شب هجران تو را چاره ز جایی بکنیم. شاید این سال بیاید، شاید.
manifest16.persianblog.ir
مانیفست
http://manifest16.persianblog.ir/1389/2
هیچی اونجوری نشد که انتظارش رو داشتیم. کی بود می گفت؟ فکر کنم خودم بودم. سیب هزار تا چرخ می خوره تا برسه روی زمین. حالا نوبت بازیای منه. ساعت ۱۱:٠۳ ب.ظ روز ۱۳۸٩/٢/٢٢. عطر بهار نارنج باشد و. کجای این بهار ، بهار است؟ کجای این روزها اردیبهشتی؟ ساعت ٥:٢٠ ب.ظ روز ۱۳۸٩/٢/٩. پروفایل مدیر : shadow. روزمرگی های بی همتا. شبانه های آقای دیوانه. این خیابان قدیس ندارد. نوشته های خانوم میم. وه چه بیرنگ و بی نشان که منم. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.
nesbatanmohem.blogfa.com
یک آدم نسبتا مهم -
http://www.nesbatanmohem.blogfa.com/post-27.aspx
یک آدم نسبتا مهم. این روزا روزهای جالبیه برام.فکر میکنم شانس بهم رو کرد که مجبور باشم یه مدتی جایی زندگی کنم که از همه چیز دور باشم . از چیزهای معدود دوست داشتنی بگیر تا همه اون چیزای زجر آور زندگیم . کرمم گرفته حسابی خودم رو بشناسم تو این مدت . فکر می کنم خیلی لذت بخش باشه . یکی از اون زمانهاییه که واقعا بهش نیاز داشتم همیشه! مرده این تکنولوژیم به خدا! کتاب فضیلت های ناچیز رو بخونید . حال ندارم توضیح بدم فقط بگم که ازاون کتاباس که دید منو نسبت به زندگی تغییر داد . خیلی زیاد. شب های بی ستاره.
fatherconstantine.blogfa.com
با من از مهر سخن بگوئید
http://www.fatherconstantine.blogfa.com/9102.aspx
با من از مهر سخن بگوئید. هيچ وقت فكرشو نمي كردم كه موندن پشت ترافيك انقدر برام هيجان انگيز باشه! خب كي مي تونه تصور كنه كه يه اتوبان بسته بشه چون آقا و خانمه غاز با حدود 10 تا جوجشون هوس كردن كه از وسطش رد بشن! يه عالمه ماشين در كمال آرامش بدون بوق و داد و فرياد ايستادن تا غازا رد بشن و برن . و من محو تماشاي اين صحنه بودم! مي دوني تو اين 9 ماه گذشته هر بار كه از اين دست صحنه ها مي بينم به خودم مي گم، پسر چرا زود تر نيومدي اينجا؟ بلاخره اينجا هم هوا بهاري شد و الان ديگه ميشه با تي شرت اومد بيرون!