aroose-ale-taha.blogfa.com

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 16 شهریور

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/64

اندر احوالات گره هایم.:) ). چه زیباست بر سپید و سیاه روزگار لبخند زدن حتی اگر پرهایت بسته باشد. حتی اگر بخاطر ناگفته ها ساز حنجره ات کوک نباشد. حتی اگر در لحظه هایت تلنبار نگرانی باشد. حتی اگر پیچک خاطرات در هزار توی دالان اندیشه ات پیچیده باشد. اگر از آسمان به پائین بنگری،زمین و هرچه در آنست در فاصله ی دو انگشت میگنجد. چرا نگرانی برای فردا؟ آنکه در لحظه لحظه ی زندگی جاریست همه را میداند. و همه چیز چالشی سازنده به سوی فردایی روشن است. دیگر شب به پایان رسیده. بگذار لبخند بر دغدغه هایت طلوعی دیگر باشد.

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 10 اردیبهشت

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/72

اندر احوالات گره هایم.:) ). چقدر خوب است برای یک ساعت هم که شده از آن ور شهر بکوبی بیایی تا دانشگاه دوستت،همدیگر را ببینید،بفهمی که چقدر دلت برایش تنگ شده بود،سفت بغلش بگیری و سعی کنی از این همه دوری یهو بغضت نترکد. همیشه خدار ا بابت داشتن یک دوست خوب باید شکر کرد.:). نوشته شده در سه شنبه ۱۰ اردیبهشت۱۳۹۲ساعت 22:25 توسط مینا. به نام خدایی که. نگاه مهربانش را از همان روز ازل بدرقه ی راهم کرد و لبخندش کافی ست برای تاب آوردن. همیشه نفس هایم دلتنگ اند دلتنگ خدایی که همین نزدیکی هاست. زندگی زیر پوست من.

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 19 مهر

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/66

اندر احوالات گره هایم.:) ). امروز پنجمین روزی است که امیر محمد پیش دبستانی می رود،هیچ کداممان 1 % هم احتمالش را نمیدادیم ته تغاری خانه مان انقدر زود بتواند با محیط جدید و مدرسه اخت شود و با بچه ها خیلی ساده و صمیمی ارتباط برقرار کند! همیشه به مامان میچسبید و بخاطر وابستگی شدیدش به مامان حتی مهد کودک هم نتوانست برود ولی حالا فقط روز اول کمی غر زد و گریه کرد. مامان بابت این مسئله آنقدر خوشحال است! چون فکر میکرد حداقل باید یک ماه در مدرسه پیش امیر محمد بماند تا کم کم عادت کند به آنجا! 4هوای ابری پاییز.ب...

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 5 مرداد

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/59

اندر احوالات گره هایم.:) ). صدای مامانجون حواسم را توی راه پله های خانه شان پرت می کند:. مینابی زحمت قرص های دایی رو هم برو از کابینت خونشون بیار کلید هم تو جاکفشی جلوی دره.". در جا کفشی را باز می کنم،به جز 2 3 جفت از کفش های دایی همه ی طبقاتش خالیست. کلید را بر میدارم. دلم نمی آید در را باز کنم،از وقتی نسیم رفته دوست ندارم دایی را در خانه اش تنها ببینم! چشم هایم را میبندم و در را باز میکنم. در را که میبندم صدا همه جا پخش میشود. روی شومینه را که نگاه میکنم بیشتر بغض میکنم! فقط دوست دارم بنشینم و فکر کنم ...

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 17 آذر

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/69

اندر احوالات گره هایم.:) ). و بالاخره یک پست محض خالی نبودن آرشیوآذر ماهم! معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد. مثلا؟ شاگرد معمولی بودن. قیافه معمولی داشتن. دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن و معمولی رقصیدن و معمولی جشن عروسی بر پاکردن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن و دوست دختر و پسر معمولی پیداکردن. حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند...مشکل ...

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 6 آبان!

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/68

اندر احوالات گره هایم.:) ). نوشته شده در جمعه ۱۹ آبان۱۳۹۱ساعت 13:48 توسط مینا. به نام خدایی که. نگاه مهربانش را از همان روز ازل بدرقه ی راهم کرد و لبخندش کافی ست برای تاب آوردن. همیشه نفس هایم دلتنگ اند دلتنگ خدایی که همین نزدیکی هاست. حرف های روزانه و دلنوشته ها. زندگی زیر پوست من.

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 4 بهمن

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/70

اندر احوالات گره هایم.:) ). امروز چهارشنبه 4 بهمن ساعت 8.46 دقیقه ی صبح صدای مینا از تهران،حوالی یکی از محله های شلوغ و قدیمی شنیده میشود :). و من بالاخره بعد از مدت هاااای مدیدی دلم برای اینجا و نوشتن و همه ی حال و هوا و خاطرات یک سال گذشته ام تنگ شد. آرشیوم را میخواندم چقدر بعضی چیزهایی که اصلا" فکرش را هم نمیکنی برایت تداعی کننده ی خاطرات خوبی هستند. تقریبا هرروز یک پست مینوشتم حتی شاید گاهی در یک روز 2پست! میخواهم از این به بعد بنویسم و رنگ و بوی اینجا مثل جایی که زندگی جریان دارد سبز و آبی باشد.

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 25 مرداد

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/62

اندر احوالات گره هایم.:) ). در ع ج ب م از این م رد م زنده ک ش م رده پ ر ست! نمی دونم واسه چی اینو اینجا دارم می نویسم، اما این چند روز چیزای عجیبی دیدم! مثل خیل عظیم کسایی که سرازیر شدن به پاگاه های انتقال خون تا خون بدن که به مردم آذربایجان برسه، اما یه لحظه صبر کنیم. مگه همین "سازمان انتقال خون" هفته ی اول ماه رمضان اعلام نکرد که ذخایر واحدهای خونی رو به کاهشه؟ پس چرا اون موقع حمله نکردیم برای "انسانیت"؟ چیزایی شنیدم مثل "برادر آذری من"! قبل از زلزله، اسم "اه ر" رو شنیده بودیم؟ می دونستیم منطقه محرومه؟

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 7 تیر

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/56

اندر احوالات گره هایم.:) ). اصلا نمیدونم خوشحالی خودمو واسه گذشتن این هفته ی کذایی عذاب آور چطوری توصیف کنم! مهم اینه که گذشت.مهم اینه که تموم شد! مهم هم نیست که ریاضی رو خوب ندادم و موازنه رو به احتمال 90% میفتم و فیزیک رو با بدبختی یک شب تا صبح نخوابیدن تموم کردم! یعنی استرسی که من تو این 3روز اول هفته کشیدم تو اون یه سال کنکور نکشیدم! دوست ندارم بگم امتحانام رو چطور دادم چون مسلما" گریم میگیره:( فقط میگم با وجود 4روز مداوم ریاضی خوندن به زور 12 13 میشم! یعنی دلم میخواست چشماشو دربیارم! اما فیزیک خدارو...

abgineh-14.blogfa.com

اندر احوالات گره هایم...:))) - 1 مهر

http://www.abgineh-14.blogfa.com/post/65

اندر احوالات گره هایم.:) ). زنگ تلفنی که به صدا در می آید. و خبری که عمو علی می دهد. و بلیط هایی که سورپرایزمان می کند. و مخالفتی که بابا برای رفتن می کند. و امام رضایی که ما را با همه ی گیر و دارهای کاری بابا طلبیده است. و هواپیمای بوئینگ کوچکی که من و مهماندارش از اول تا آخر به هم لبخند زدیم :). و ساعت 7.30 صبح خنک فرودگاه هاشمی نژاد مشهد. و هتل اقامتی و اتاق های نورگیر و قشنگش. و لحظه ی ورودم به صحن رضوی. و اشکی که حتما" از شوق بود. و نماز مغربی که در صحن آزادی و روبروی ایوان طلا خوانده شد. و راننده ی...