najvayebarani.blogfa.com
نجوای بارانی -
http://www.najvayebarani.blogfa.com/post-31.aspx
امشب تمام هستیم را. وخوب میدانم که دود خواهم شد. تا سوختن آخرین ورقم گرم بمانم! نوشته شده توسط ع.راد در 17:50 لینک ثابت. به زنده بودنمان شک کنیم اگرچشمه اشکمان دراین قحطی احساس خشکیده باشد! درودبرشما، ازاین که به وبلاگم سرزدیدممنونم! امیدوارم مثل باران همیشه زنده باشیدو زندگی بخشید. درباره وبلاگم باید خدمتتون عارض بشم که:وبلاگ من یه وبلاگ ادبی-هنریه! سعی دارم مطالب ادبی نوشته خودمو ومطالب جالب نوشته دیگران و یاعکسهای زیبا وهنری روبراتون بذارم. امیدوارم مورد توجه شماعزیزان واقع بشه! هفته دوم اسفند ۱۳۹۰.
najvayebarani.blogfa.com
نجوای بارانی -
http://www.najvayebarani.blogfa.com/post-36.aspx
سه شنبه ۲۹ آذر۱۳۹۰. اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی. ازین دشت غبار آلود کوچیده ست. و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست. چه می دیده ست آن غمناک روی جاده ی نمناک؟ زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟ سگی ناگاه دیگر بار. وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او. چنانچون پاره یا پیرار؟ سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟ اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر. تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟ و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش. هزاران قطره خون بر خاک روی جاده ی نمناک؟ چه نجوا داشته با خویش؟
moallem7.blogfa.com
دلتنگی های زنانه یک معلم
http://www.moallem7.blogfa.com/1394/01
دلتنگی های زنانه یک معلم. دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۴. دلنوشت بیست و هشت. گفته تا شنبه خبرش را می دهیم. و من تا شنبه هزار بار می میرم و زنده می شوم. این بار سوم است. حقیقتا من بی خیال ترم. ذوق کمتری هم دارم. به موج مثبت و منفی و این ها هم اعتقادی ندارم. ته دلم فقط می گویم برای خدا که کاری ندارد و یک نفر از توی دلم جواب می دهد آن دو بار هم کاری نداشت. داشت؟ نه، نداشت. سعی می کنم راحت تر بگیرم. در نهایت می آیم اینجا و می نویسم. نوشته شده توسط معلم در ساعت 19:48 لینک. زنانه ترین اعترافات حوا.
moallem7.blogfa.com
دلتنگی های زنانه یک معلم
http://www.moallem7.blogfa.com/1394/05
دلتنگی های زنانه یک معلم. یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴. از آن صبح هایی بود که یک جورخاصی سر حال بودم. با ماشین رفتم تا دم در و پیاده شدم. دستم که رفت بالا زنگ بزنم در باز شد و پسری با تیشرت سبز و شلوار جین مشکی، هندزفری در گوش و عینک آفتابی بر چشم از در خارج شد. چند لحظه خیره ماند به صورتم. صحنه ای به سرعت باد از پیش چشمم گذشت. داشتیم بازی میکردیم. علی من را هل داد و من محکم خوردم به مهدی. مهدی لاجون و ظریف، پخش زمین شد و گفت: هوی! عینکش را بالا برد. غرق صورتم شد و صورتش پر از خنده شد: مریم!
najvayebarani.blogfa.com
نجوای بارانی -
http://www.najvayebarani.blogfa.com/post-43.aspx
به بهانه تقدیر از فرهادی. معادی به اصغر فرهادی. از زمان بازگشتم از مراسم گلدنگلوب و حلقه منتقدان لسآنجلس که همراه با تو و فيلممان در آن حاضر بودم، میخواستم اين نامه را بنويسم اما تلاش برای آماده شدن فيلم اولم برف روی کاجها، مجال مناسبی باقی نگذاشت. در مراسم پايانی جشنواره فجر، وقتی فيلمم جايزه بهترين فيلم از نگاه مردم را میگرفت، ياد تو افتادم. تو که هميشه قدردان مردم سرزمينت، سرزمينمان، بودی و هستی و با خودم گفتم حالا وقت اين نامه است. همان اوايل سفر اخير، وقتی محمود کلاری که در شرق آمريکا و در تجربه تحس...
biabane.blogfa.com
خلوص رنگی
http://www.biabane.blogfa.com/9307.aspx
آنقدر داغ به جانم که. نوشته شده در یکشنبه ششم مهر ۱۳۹۳ساعت 8:53 توسط صدای سکوت. مرگ، زندگی و مرده شدن. شاید یه روز همه چیز رو اینجا بنویسم. خداوند لک لک ها رو دوست دارد. چه آسان میشود از یادها رفت. خاطرات گم شده من.
najvayebarani.blogfa.com
نجوای بارانی -
http://www.najvayebarani.blogfa.com/post-40.aspx
در این شب سرد. محتاج گرمای تنی باشی. و قند لب لعلی! نوشته شده توسط ع.راد در 23:8 لینک ثابت. به زنده بودنمان شک کنیم اگرچشمه اشکمان دراین قحطی احساس خشکیده باشد! درودبرشما، ازاین که به وبلاگم سرزدیدممنونم! امیدوارم مثل باران همیشه زنده باشیدو زندگی بخشید. درباره وبلاگم باید خدمتتون عارض بشم که:وبلاگ من یه وبلاگ ادبی-هنریه! سعی دارم مطالب ادبی نوشته خودمو ومطالب جالب نوشته دیگران و یاعکسهای زیبا وهنری روبراتون بذارم. امیدوارم مورد توجه شماعزیزان واقع بشه! هفته دوم اسفند ۱۳۹۰. هفته چهارم دی ۱۳۹۰.
najvayebarani.blogfa.com
نجوای بارانی - درد بودن!
http://www.najvayebarani.blogfa.com/post-20.aspx
بودن" برای نفس کشیدن! خورشید وسط آسمان به تیرگی هرروزه اش ایستاده بود. بازهمان پنجره ،همان دیوار. همان ملافه چرکین وهمان تشک بدبوی نمناک عرق. نقشهای چرکین روی دیواررنگ وارفته آبی کثیف تر از دیروز بود. سرم بی تکیه بربدنم مثل حبابی معلق بود ومی چرخید. یادم آمد دیروز "بودن" بی تابم کرده بود. بعضی وقتها"بودن" سخت میشود و برای یکی مثل من غیر قابل تحمل. خواستم "خودم" را،"بودنم" را فراموش کنم. ازبیداری "بودن" به دنیای نیستی ها میگریختم. اعترافیست که ازگفتن آن شرمنده نخواهم شد. شوقی به من دست داده بود. هفته دوم ...
biabane.blogfa.com
خلوص رنگی
http://www.biabane.blogfa.com/9306.aspx
گاهی باید آنقدر بزرگ باشیم که خودمان را ببخشیم. حتی اگر اشتباهمان گریبانمان را چسپیده باشد، دو دستی. لذت بخشش سنگینی اشتباه را سبک می کند. پ ن خدا رو شکر که یه مهر دیگه تو راهه و این یعنی لذت. نوشته شده در دوشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۳ساعت 16:24 توسط صدای سکوت. دلم به حال کودکانی بارانی است. که حتی کبوتر های دنیایشان هم. نوشته شده در شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۳ساعت 11:45 توسط صدای سکوت. مرگ، زندگی و مرده شدن. شاید یه روز همه چیز رو اینجا بنویسم. خداوند لک لک ها رو دوست دارد. چه آسان میشود از یادها رفت.
biabane.blogfa.com
خلوص رنگی - دیگران
http://www.biabane.blogfa.com/post-196.aspx
این دیگران همیشه تو زندگی همه هستن. دیگران چی فکر می کنن؟ دیگران چرا این کار رو کردن؟ هدف دیگران چی بود؟ اگه بخوایم برای کارای دیگران هدف پیدا کنیم،. هدفای خودمن رو گم می کنیم. نوشته شده در چهارشنبه هفدهم دی ۱۳۹۳ساعت 18:23 توسط صدای سکوت. مرگ، زندگی و مرده شدن. شاید یه روز همه چیز رو اینجا بنویسم. خداوند لک لک ها رو دوست دارد. چه آسان میشود از یادها رفت. خاطرات گم شده من.