mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-38.aspx
من هم مامان شدم. بعد از 2 سال! امسال ماه رمضون نسبت به پارسال یه خوبی داشت.اینکه حسین رو از شیر گرفته بودم و تو روزه داری کمتر کم می آوردم. ماه رمضون لذت بخشی بود با پسرک دو ساله مون.البته اگه از بی توفیقی و بطالت وقت خودم صرف نظر کنم.شش هفت روز اول رو میزبان مامان و بابام و دایی کوچیکه حسین آقا بودیم.البته مامان اینا از 30 تیر که تولد حسین بود اینجا بودند. به قول حسین ،بی بی و آقاجون و عیی(همون علی) چهارشنبه روزی راه افتادند و رفتند شهر خودشون! خلاصه اون شب در خاطرات تاریخی ملت قهرمان خانواده ما ثبت شد!
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-42.aspx
من هم مامان شدم. اراجیف بس است دیگر.باید از نانوشته هایم بگویم و از ناگفته هایم.شروع می کنم. بسم الله الرحمن الرحیم. تا کجا گفته بودم؟ آهان تا اونجایی گفته بودم که رفتیم لار.پست قبلیم خیلی مختصر بود اما مفید نبود.برات خیلی حرفها رو نگفتم.بهمن ماه 89 رفتیم لار.برای دیدن آقاجون و بی بی و دایی ها.و برای اینکه دلمون واشه! اصلا و ابدا.میگفتیم باباجان شما باید بری مهد کودک نه دانشگاه.میگفت نخیر من بزرگ شدم میخوام برم درس بدم.یه روز که رسما حاضر شد و با ما اومد و به زحمت با آقاجونش برگشت. خلاصه سه هفته قبل از ع...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/9310.aspx
من هم مامان شدم. خوب، بعد این همه مدت نوشتن خیلی سخته! آدم نمیدونه باید از کجا شروع کنه. نمیدونم باز میام مینویسم و ول میکنم یا پی اش رو میگیرم. فکر میکنم بهتره روزمره ها و خاطرات قبل رو مخلوطی بنویسم.اینکه بخوام همه چی رو بنویسم گمونم امکانش نیست.عجب هشل هفتی دربیاد این پست. خیلی دوست داشتم خاطرات سفر عمره رو جایی جز به جز ثبت کنم اما الان دو سال و اندی از سفر میگذره و چیز زیادی تو ذهنم نمونده. دوران بارداری حسن خیلی سخت گذشت.ابتدای بارداری تا اواخر ماه دوم من تهدید به سقط بودم و از هفته 29 به بعد ه...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/author-babaei87.aspx
من هم مامان شدم. حسین عزیز ما 12 مرداد ماه 87 به دنیا اومد. و خونه ما رو پر از شادی کرد. این وبلاگ رو مامان و بابای حسین. در هفته 29 حاملگی ساختند. به امید روزی که حسین کوچولو بزرگ بشه. و این مطالب رو بخونه. سه سال و نیمگی یعنی. من مسلمانم نام فرزندم حسین! آخرین پست سال 1389. بعد از 2 سال! ميثم هديه آسماني(آقا میثم نازنین). فاطمه زهرا خانم(خاطرات کودکی ها). شاعرانه ي ياس خاکي. فرزند آسمانی(امیرمهدی گل خاله). هدیه الهی(آقا علیرضای گلم). زهرای من (زهرا خانوم گل و نمونه). زینت زندگی(عزیز دلم محمدحسین).
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-43.aspx
من هم مامان شدم. نمونه هایی از نقاشی های حسین در اردیبهشت ماه 90! در این عکس حسین رو مشاهده میکنین که با پدرشون دارن نماز میخونن! یه چند وقته هم حسین آقا تشریف میبرن رو سه پایه نماز میخونن.تقبل الله! وقتی خودش با خودش بازی میکنه. امیرمهدی خاله سمیه و حسین. یه روز خاله سمیه زحمت کشید و ما رو دعوت کرد برای ناهار.تاریخش رو یادم نیست.ناهار رو بهمون قرمه سبزی دادن.خیلی هم چسبید.فکر کنم بعد اومدنمون از مشهد بود.این اخم حسین هم کاملا تصنعیه.البته میدونم تابلوه. نمونه ای از بازی حسین با دایی کوچیکه! نمیدونم....
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/9007.aspx
من هم مامان شدم. من مسلمانم نام فرزندم حسین! جوگیری کلا چیز بدیه.نه به اون 4 ماه آپ نکردن نه به این دو تا پست در یک روز! با تو بودن خیلی لذت بخشه عزیز دلم. هر چند یه موقع هایی من بی حوصله ام و نمیتونم غرها و نق هات رو تحمل کنم.اما همینکه حال و روزم خوب میشه تو هم دلپذیر میشی.شاید دید من بهت فرق میکنه. عزیز دلکم من چون دیر به دیر از تو مینویسم خیلی چیزها یادم میره و توی نوشتن فراموش میشه.یه سری چیزهایی یادم اومد که گفتم اضافه کنم به اضافه شیرین زبونی های امروزت. تازه با دقت هم این کار رو انجام میدی! البته...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-46.aspx
من هم مامان شدم. خوب، بعد این همه مدت نوشتن خیلی سخته! آدم نمیدونه باید از کجا شروع کنه. نمیدونم باز میام مینویسم و ول میکنم یا پی اش رو میگیرم. فکر میکنم بهتره روزمره ها و خاطرات قبل رو مخلوطی بنویسم.اینکه بخوام همه چی رو بنویسم گمونم امکانش نیست.عجب هشل هفتی دربیاد این پست. خیلی دوست داشتم خاطرات سفر عمره رو جایی جز به جز ثبت کنم اما الان دو سال و اندی از سفر میگذره و چیز زیادی تو ذهنم نمونده. دوران بارداری حسن خیلی سخت گذشت.ابتدای بارداری تا اواخر ماه دوم من تهدید به سقط بودم و از هفته 29 به بعد ه...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-40.aspx
من هم مامان شدم. اول نوشت:این مطلب دقیقا روز 9 دی نوشته شده اما به دلیل خراب بودن اینترنت تقریبا با یک هفته تاخیر وارد وبلاگ میشه. امروز اینقدر مهمه که من به این تنبلی دو بار دارم وبلاگت رو آپ میکنم. پارسال همچین روزی روز 9 دی هزار و سیصد و فتنه بود.بله فتنه.فتنه یعنی دشمن در پوشش حق دشمنی بکنه و خودش رو بروز نده. به هر قصدی که باشه به هر دلیلی که باشه این فاجعه عاشورای فتنه توجیه پذیر نبود. آتش بودیم ما.استخوان در گلو بودیم. اینقدر هیجان داشتم که تو رو برداشتم و بردمت میدون امام حسین.باور پذیر نبود ...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-44.aspx
من هم مامان شدم. من مسلمانم نام فرزندم حسین! جوگیری کلا چیز بدیه.نه به اون 4 ماه آپ نکردن نه به این دو تا پست در یک روز! با تو بودن خیلی لذت بخشه عزیز دلم. هر چند یه موقع هایی من بی حوصله ام و نمیتونم غرها و نق هات رو تحمل کنم.اما همینکه حال و روزم خوب میشه تو هم دلپذیر میشی.شاید دید من بهت فرق میکنه. عزیز دلکم من چون دیر به دیر از تو مینویسم خیلی چیزها یادم میره و توی نوشتن فراموش میشه.یه سری چیزهایی یادم اومد که گفتم اضافه کنم به اضافه شیرین زبونی های امروزت. تازه با دقت هم این کار رو انجام میدی! البته...
mamani87.blogfa.com
من هم مامان شدم
http://mamani87.blogfa.com/post-41.aspx
من هم مامان شدم. آخرین پست سال 1389. فکر میکنم این آخرین پست سال 89 باشه. امسال هم گذشت.با همه خوبی ها و بدی هاش.خدا رو شکر که ما همه دور همیم و خدا رو شکر که سایه پدر و مادرامون بالا سرمون هست.خدا رو شکر که هنوز مسلمونیم و شیعه.الحمدلله رب العالمین. سه هفته ای میشه لاریم یعنی از 6 اسفند.قبلش هم اومده بودیم لار برای دید و بازدید.اما این دفعه برای یه چیز دیگه اومدیم.فعلا به مدت 6 هفته به مامانی تدریس دادند تو دانشکده و ما یعنی من و تو اومدیم لار. عسلک من یکی از باشکوه ترین لحظات امسالم این بود که توی چشمم...