aida-misagh.blogfa.com

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1391/05

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. این جا هیچ چیز پنهانی نیست . آشکارا دردم را ببین. بانوي هيچ قصه اي نخواهم شد! كه اين بانو خود قصه ها دارد. نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 22:21 توسط عسل. یه اتفاق .( قسمت اول ). تا حالا هر چی گفتم قصه بود قصه های کوتاه و قشنگ اما از امروز. دیگه می خوام ا. ز قصه خودم بگم . اولا که بدونید من هر چی تو این. وبلاگ می گم راسته. ممکنه یه چیزایی رو سانسور کنم ولی کلا به یکی از چیزایی که آلرژی. سعی می کنم که نگم . رو به اون رو کرد .

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀ - شروع سالی تلخ ... ( قسمت چهارم )

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/post/67

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. شروع سالی تلخ . ( قسمت چهارم ). سلام و ممنون از حضور اونایی که پستامو دنبال می کنن. اولا که بگم دوستان خیلیاتون نظر داده بودین که این شالله حال مامانم بهتر. ولی برای یاد اوری بهتون می گم این قضیه مربوط به 5 سال پیشه و حال. الان خوبه خوبه . فردای اون روز حالم بهتر بود . مامانم هنوز بیمارستان بود واسه همین. دلم تنگ بود . خیلی دلم می خواست. ببینمش . اون روز. چهارشنبه آخر سال بود اما حتی چهارشنبه سوری. هم متفاوت بود با این فرق که. معلوم ...

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀ -

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/post/63

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. این جا هیچ چیز پنهانی نیست . آشکارا دردم را ببین. بانوي هيچ قصه اي نخواهم شد! كه اين بانو خود قصه ها دارد. نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 22:21 توسط عسل. میخواهم قلبم را زیر خاروارها خاک. لطفا قلب مرا ندزدید! من عاشق نمیشوم . حتی به قیمت پوسیدن. من تو این وب از حرفای دلم و. داستان زندگیم می گم. اگر گذرتون افتاد این ورا حتما پستامو بخونین. آخه این همه زحمت می کشم وقت می زارم. ولی یادتون نره نظر و امتیاز بدینا. یه دنیا تنها...

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1389/11

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. افسانه خار پشت ها. در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند. و بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند. ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین بر کنده شود. قول می دم دی...

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1390/01

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بارعاشق. پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و. وقتی لبخند می زد،. چشمانش به باریکی یک خط می شد.

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1390/04

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. سبزی دشت آزارش ميداد. بيکران آسمان لرزه بر اندامش می انداخت. آبی موج چشمهايش را ميزد . ديوار ساخت و سقف. بدون در و پنجره و روزنه. تا نه صدای باد بيايد. و نه سبزی دشت و آبی موج و بيکران آسمان ميهمان چشمهايش شوند. دير بازی است که ميترسد از سکوت. از نبود دشت.از نديدن بيکران آسمان. از رنگ بيرنگی تنهايی. باز هم چاره بايد انديشيد. بايد در ساخت و پنجره و روزنه. بدون سقف و ديوار. نوشته شده در جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰ساعت 19:22 توسط عسل. كه خدا...

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1389/09

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. یکی بود یکی نبود . یک مرد بود که تنها بود . یک زن بود که او هم تنها بود . زن به آب رودخانه نگاه میکرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه میکرد و غمگین بود . خدا غم آنها را میدید و غمگین بود . خدا گفت : شما را دوست دارم ، پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید . مرد سرش را پایین آورد . مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه کرد و مرد را دید . مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا خیس نشود . زن خندید .

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀ - یه اتفاق ...( قسمت اول )

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/post/64

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. یه اتفاق .( قسمت اول ). تا حالا هر چی گفتم قصه بود قصه های کوتاه و قشنگ اما از امروز. دیگه می خوام ا. ز قصه خودم بگم . اولا که بدونید من هر چی تو این. وبلاگ می گم راسته. ممکنه یه چیزایی رو سانسور کنم ولی کلا به یکی از چیزایی که آلرژی. این که هیچ وقت نگم خوب آدمی جایزالخطاست ولی. سعی می کنم که نگم . بزارین از اول براتون بگم از بدترین اتفاقی که تو زندگیم افتاد اتفاقی. که زندگیم و از این. رو به اون رو کرد . به شهر مادریم می رفتیم .

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1389/07

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. گدای کور و روزنامه نگار. روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. ر. مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:.

nahankhaneye-eshgh.blogfa.com

❀ نهانخانه عشق ❀

http://www.nahankhaneye-eshgh.blogfa.com/1391/06

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد . لحظه هایت آرام. شروع سالی تلخ . ( قسمت چهارم ). سلام و ممنون از حضور اونایی که پستامو دنبال می کنن. اولا که بگم دوستان خیلیاتون نظر داده بودین که این شالله حال مامانم بهتر. ولی برای یاد اوری بهتون می گم این قضیه مربوط به 5 سال پیشه و حال. الان خوبه خوبه . فردای اون روز حالم بهتر بود . مامانم هنوز بیمارستان بود واسه همین. دلم تنگ بود . خیلی دلم می خواست. ببینمش . اون روز. چهارشنبه آخر سال بود اما حتی چهارشنبه سوری. هم متفاوت بود با این فرق که. معلوم ...