aghlesabz.persianblog.ir

youtab.persianblog.ir

من درد مشترکم مرا فریاد کن... - یوتاب

http://youtab.persianblog.ir/post/50

من درد مشترکم مرا فریاد کن. اشک آن شب لبخند عشقم بود . قصه نیستم که بگویی. نغمه نیستم که بخوانی. صدا نیستم که بشنوی. یا چیزی چنان که ببینی. یا چیزی چنان که بدانی. درخت با جنگل سخن می‌گوید. و من با تو سخن می‌‌گویم. نام‌ات را به من بگو. دست‌ات را به من بده. حرف‌ات را به من بگو. قلب‌ات را به من بده. من ریشه‌های تو را دریافته‌ام. و با لبان ات برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام. و دست‌هایت با دستان من آشناست. در خلوت روشن با تو گریسته‌ام. برای خاطر زنده‌گان. و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام. زیرا که مردگان این سال.

youtab.persianblog.ir

زمستان است... - یوتاب

http://youtab.persianblog.ir/post/93

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید نتواند, که ره تاریک لغزان است. وگر دست محبت سوی کس یازی. به اکراه آورد دست از بغل بیرون. که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک. چو دیوار ایستد در پیش چمانت. نفس کین است پس دیگر چه داری چشم. زچشم دوستان دور یا نزدیک؟ ای ترسای پیر پیرهن چرکین! هوا بس ناجوانمردانه سرد است.آی. دمت گرم و سرت خوش باد. سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای. منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم.

youtab.persianblog.ir

حنجره بریده! - یوتاب

http://youtab.persianblog.ir/post/28

سرود تازه سر کن از خشم مردم ما! از اقتدار شب ساز، بر خاک ما چه وحشت؟ ما از تبار خشمیم با یک قبیله نفرت! بگذار تا بریزند خون من و تو بر خاک! که رو به مرگ دارند این کودکان ضحاک! فریاد کن به دژخیم این شعر سرخ ایمان :. با خیل نیزه داران ،سرداران بی سر. مردم پرستها را به تیر اگر چه بستند. اگر چه سینه ها را در دخمه ها شکستند. در صبح های سربی، با جوخه های اعدام. اگر چه هدیه کردند صد شهر گور بی نام. نوشته بر راه خاک با خون شب شهیدان:. به بهانه شروع پاییز. چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟

zan-jiri.persianblog.ir

ز ن ج ی ر ی

http://zan-jiri.persianblog.ir/post/166

روشنی در ریشه ها پنهان بود. در جاده ی فاصله ها. فضایش منقش بود به نیاز. مرزی که آشنا بود. با گذشته حال و آینده. چون تلی از نگاه. وپناهی در آینه و. دانه های انار که. پر از نطفه ها ی سفید بی گناهی بود. سبک و دست نیافتنی تر از خواب. خوابی به زیبایی تبخیر. چون ابعادی خوش که عطش میخوانمش. آن خاصیت خروشان که در نهر هم نمی روید. آتشی که در گردش عقربه ها ثانیه میزند. بی تاب و گرم. راز ونیازی که در نمای رخ مرکب ست. هفت رنگی که رنگین کمان آنرا دیدن نیست. در شکوفه های گل یا شراب سرخ. دقایقی خوشبو که درهم وبرهم.

zan-jiri.persianblog.ir

ز ن ج ی ر ی

http://zan-jiri.persianblog.ir/post/165

مثل زمزمه صدای خرد شدن حبابهای کف آلود را میشنوم. بسیار عمیق از دل دریا. آنچنانکه باد در ساحل خیالم پرسه میزند ناخداگاه و. شبهای گیج که هجوم باورم را تا بامدادان. تا اوج لحظه های ناممکن. به دست مه میسپارند! دور دور دور دور دور. آنقدر دور که دیگر تا. هیچ هیچ هیچ هیچ هیچ. و آه که در بغض دل زندانی ست. چون برگ که طلوع خورشید را تا نارنجی غروب در تن پوش خود. از آن سپیدار همراه با آشیانه خالی از جیک جیک. از شاخه جدا میکندو. به آرامی بر تن زمین فرود. و دیوارها که ابعادشان کوچه را مستانه در آغوش میکشند.

zan-jiri.persianblog.ir

ز ن ج ی ر ی

http://zan-jiri.persianblog.ir/post/164

صورتی در شعله های آتش به آتشم میکشد. مثل قطره های شمع که که بر تن خویش جمع میشود. و من هنوز هم در خود مثل فکر در هم و بر هم. عقبتر از خویش بی خویش. نویسنده : ز ن ج ی ر ی. ساعت ۱۱:٥٤ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٦/۱۱. پروفایل مدیر : ز ن ج ی ر ی. یک قدم تا پل صراط. من و تو و فاصله ها. من و تنهایی هایم. زنان دونده با گرگها. ره به سوی آزادی. باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.

irgreenarmy.blogsky.com

ارتش سبز ایران

http://www.irgreenarmy.blogsky.com/1388/09/15/post-78

من آرام نگیرم اگرهم بمیرم. من ایستاده ام تا رای خود را پس بگیرم. پایگاه تحلیلی خبری انجمن دانش آموزان مبارز. ممنوعیت سه روزه فعالیت خبرنگاران خارجی در ایران. مقامات ایرانی، ممنوعیتی سه روزه برای کار روزنامهنگاران خارجی در ایران وضع کردهاند. روز دانشجو در راه است و به نظر میرسد این ممنوعیت، به منظور جلوگیری از مبادله گزارش و تصویر از تظاهرات مردم در ۱۶ آذر باشد. اخطار سردار رجبزاده، فرمانده پلیس و اعلام مقابله با تظاهرات خارج از دانشگاه، مانع از تدارک گروههای دانشجویی و سیاسی برای استقبال از این روز نشده ...

youtab.persianblog.ir

آنکه همرنج تو نیست - یوتاب

http://youtab.persianblog.ir/post/29

آنکه همرنج تو نیست. آنکه همرنج تو نیست. آنکه همرنج تو نیست . 1777;۱:٤٥ ‎ق.ظ ; ۱۳۸۸/٤/٢٩. به بهانه شروع پاییز. چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟ بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار. فاخته باید بخواندمهم نیست که نصف شب است! دکتر مهدی کمال آرا ’` ’. تنها در گورستان:.:. مائده های هستی:.:. دلنوشته های مهرپویا :.:. چشم براه باران:.:. تاریخ ایران باستان:.:. فرهنگی تفریحی فروشگاهی:.:. رای من ، رای تو ، رای ما. سرزمین کوکی هاوترس مترسک ها. پرواز را به خاطر بسپار:.:. شبکه اجتماعی بهشت من.

youtab.persianblog.ir

فاخته باید بخواندمهم نیست که نصف شب است! - یوتاب

http://youtab.persianblog.ir/post/83

فاخته باید بخواندمهم نیست که نصف شب است! پرسیدند چه می‌کند. پرسیدند کی برمی‌گردد؟ و من هیچ نگفتم. نه از شکوفه‌ی نرگس،. نه از سپیده‌ی دریا. یک نفر پشت پرده‌های باد پیدا بود،. نامی از کجا رفته‌اید نرگس نبود،. چیزی از اینجا چطور سپیده نبود. نصف شب باشد، هر چه. گفتم نگران گفت و گوی بلند من با باد نباشید. دهانم را نبندید، آزارم ندهید. خوابم را خراب نکنید. من نمی‌دانم سپیده‌ی نرگس کدام است. من نمی‌دانم شکوفه‌ی دریا چیست. من از فاخته‌های سحرخیز دره‌ی خیزران. هیچ آوازی نشنیده‌ام. فقط وقتی از بیت ‌ال ح م.