abre-sarnevesht.blogfa.com

amir1mahtab.blogfa.com

خیانت - چرا ؟؟؟

http://www.amir1mahtab.blogfa.com/post-66.aspx

هرگز از دوری این راه مگو! و از این فاصله ها که میان من و توست. و هرگاه که دلت تنگ من است،. بهترین شعر مرا قاب بکن. تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد! و بداند که دل من با توست. و همین نزدیکی ست. نوشته شده در جمعه دوازدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:32 توسط ساده. خدایا: من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توج ه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام . محتاج توام! اینجا در قلب من حد و مرزی.

sohm.blogfa.com

درد دل امید -

http://www.sohm.blogfa.com/post-456.aspx

در سوت و کور نيمه شب گفتم:زندگي ساكتي؟ گفت:از بس كه در فكر هستي. در زير گرماي طاقت فرسا گفتم:زندگي آتشي؟ گفت:چون كه عاشق هستي. در عمق دريا گفتم:زندگي بي ساحلي؟ گفت:چون كه غرق درياي غمي. در پناه دوست گفتم:زندگي دوستت دارم؟ گفت:چون در پناه دوستي. در تنگناي زندگي گفتم:زندگي از تو متنفرم؟ گفت:چونكه احساس تنهايي مي كني. در غروبي غمگين گفتم:زندگي سراپا اندوهي؟ گفت:چون دل در گرو ديگري داري. در كوير سبز گفتم:زندگي بي شقايقي؟ گفت:چون كه شكست خورده اي. بی صدا پر شدم از تو. باران دوست دارم تو را نظاره کنم.

sohm.blogfa.com

درد دل امید -

http://www.sohm.blogfa.com/post-445.aspx

می گویند : شاد بنویس . نوشته هایت درد دارند! و من یاد مردی می افتم ،. که با کمانچه اش ،. گوشه ی خیابان شاد میزد. اما با چشمهای خیس ! نوشته شده در سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۱ساعت ۱۵:۵۶ بعد از ظهر توسط omid. بی صدا پر شدم از تو. باران دوست دارم تو را نظاره کنم.

sohm.blogfa.com

درد دل امید -

http://www.sohm.blogfa.com/post-461.aspx

از میان باغ خاطره ها. سوی خویش می خوان د م. با آهی در دل. پای به سرزمین بی تو می گذارم. در گوشه ی ذهنم. لباس امید دیدارت را. نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت ۱۵:۵۰ بعد از ظهر توسط omid. بی صدا پر شدم از تو. باران دوست دارم تو را نظاره کنم.

amir1mahtab.blogfa.com

خیانت -

http://www.amir1mahtab.blogfa.com/post-59.aspx

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند! میرسند گاهی وسط یک فکر. گاهی وسط یک خیابان. سردت میکنند! رگ خوابت را بلدند.زمینت میزنند. خاطرات تمام نمی شوند. تمامت می کنند! نوشته شده در دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 13:34 توسط ساده. خدایا: من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توج ه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام . محتاج توام! اینجا در قلب من حد و مرزی. برای حضور تو نیست. زیستن را تمرین کنم.

golnaz766.blogfa.com

من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود - پیج

http://www.golnaz766.blogfa.com/post-382.aspx

من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود. انقدر مرده ام که دیگر هیچ کس مرگم را باور نمی کند. دوستان برای گوش کردن دکلمه های من. و دیدن کارام به پیج من در فیسبوک برید اینم لینکش. Https:/ m.facebook.com/Parnaz.Lesan? چهارشنبه ۳ تیر۱۳۹۴ ۲۳:۵۷ بعد از ظهر پرناز. انگار جمعه بدنیا آمده ام! دل به هر چه میبندم تعطیل ست. لعنت به تو ای دل. که همیشه جائی جا می مانی. که تو را نمی خواهند. ساخت کد موزیک انلاین. قاصدک هاااااااااااا (مریم عزیز). موسیقی راک ایرانی (عزیزarmin). چه خوبه عاشقی امافقط باتو. روزهای دور از تو.

golnaz766.blogfa.com

من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود - من و....

http://www.golnaz766.blogfa.com/post-373.aspx

من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود. انقدر مرده ام که دیگر هیچ کس مرگم را باور نمی کند. من و شب،سکوت و تنهایی و رخوت. من و ضربه های هولناک رفاقت. من و آغوشی که پ ر شد با دو زانوم. من و چشمی که میباره مثل بارون. من و سر دردی که دیگر شده عادت. من و دنیایی که زندان شده و حکمم اسارت. من و بودنی که نابودی محضه. من و یک حالت خلصه،حالتی که پ ر ترسه. من و شهر پ ر عروسک که فقط نقاب دارند. دلشان لبریز انتقام و نفرت. من و سیگاری که شد یار در این قفس پ ر از مار،مار سمی،مار زهردار! من و من. من و سه نقطه.

amir1mahtab.blogfa.com

خیانت - رسم عاشقایی مثل تو

http://www.amir1mahtab.blogfa.com/post-63.aspx

رسم عاشقایی مثل تو. روزی یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند. جلوی ویترین یک مغازه می ایستند. دختر:وای چه پالتوی زیبایی. پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟ وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده. پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟ دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟ پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش. چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند. پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:. بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن.