sara72.parsiblog.com
خاک خورده ها - بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
http://sara72.parsiblog.com/Archive/خاک%20خورده%20ها
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. خودم را در اینه دیدم. چهارشنبه 86 دی 26 , ساعت 12:0 صبح. مکن کاری که برپا سنگت ایو. جهان با این فراخی تنگت ایو. چو فردا نامه خوانان نامه خوانند. تو را از نامه خواندن تنگت ایو. خودم را در اینه دیدم اینه سیاه و کدر بود و شفافیت خود را از دست داده بود چگونه میتوانستم خودم را در اینه ی کدری که چیزی در ان دیده نمیشود ببینم؟ هر عقل و وجدانی میداند که این کار غیر ممکن است! ایا واقعا این اینه درون من بود یا کس دیگری؟ باور کردنش مشکل است و نمیتوانم ان را باور کنم .نه! شاید حالا کم...
sara72.parsiblog.com
بازسازی دنیا ! - بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
http://sara72.parsiblog.com/Posts/34/بازسازي%20دنيا%20!
خداوند سبحان، کسی را که صاف و بی آلایش، آسان گیر و در راه باشد، دوست دارد . [امام علی علیه السلام]. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. پنج شنبه 86 بهمن 25 , ساعت 9:39 عصر. پدر روزنامه می خواند. اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله ی پدر سر رفت و. صفحه ای از روزنامه را-که نقشه ی جهان را نمایش می داد- جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش. کاری برایت دارم . یک نقشه ی دنیا به تو می دهم. ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور. و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است. اما یک ربع.
sara72.parsiblog.com
خوشبخت ترین ها... - بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
http://sara72.parsiblog.com/Posts/33/خوشبخت%20ترين%20ها...
هرکه دوستی اش را نابجا به کار گیرد، خود رادر معرض جدایی قرار داده است . [امام صادق علیه السلام]. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. چهارشنبه 86 بهمن 10 , ساعت 1:8 عصر. قبل از پریدن فکر میکردم از همه بیچاره ترم اما. وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم. در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت در حال دعوا بودند! در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه میکرد! در طبقه هشتم می داشت گریه میکرد چون نامزدش ترکش کرده بود! در طبقه چهارم رز را دیدم که باز هم با نامزدش کتک کاری میکرد!
sara72.parsiblog.com
بیتا امیری - بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
http://sara72.parsiblog.com/Author/بيتا%20اميري
و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفتهاى یا دیدهات باز است؟ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. پنج شنبه 86 بهمن 25 , ساعت 9:39 عصر. پدر روزنامه می خواند. اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله ی پدر سر رفت و. صفحه ای از روزنامه را-که نقشه ی جهان را نمایش می داد- جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش. کاری برایت دارم . یک نقشه ی دنیا به تو می دهم. ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور. بعد پسرک با نقشه ی کامل برگشت. در طبقه سوم پیرم...